خرافه پردازی
مقدمه:
یکی از مسائلی که از زمانهای گذشته وجود داشته و افراد زیادی از آن سودجویی های کلان کرده اند مسئله خرافات است ؛ «خرافات جمع خرافه و درلغت به معنی مجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناختهها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علتومعلولها، و مانند آن.»[1] است در فرهنگ معین نیز تقریباً واژه هایی مشابه برای معنی خرافات ذکر شده است « جمع خرافت . 1 - سخنان بی اصل . 2 - افسانه ها.»[2] خرافات در اصطلاح نیز بیشتر به همین معانی بکار میرود, سخنانی که هیچ پایه علمی و یا حتی عقلی ندارند اما عده ای به آن ها معتقدند .
اما انچه در این میان مطرح است این است که منشأ خرافات کجاست و دین تاچه حد در پذیرش خرافات موثر است ؟
هرچند درباره بیشتر خرافات که ریشه و منشاء آنها کجاست و اساسا از چه زمانی به وجود آمده اند نمیتوان نظری قاطعانه داد هرچند معانی و منشا هایی برای برخی از آنها بیان شده است اما در این میان موانعی نیز وجود دارد اول : خود خرافات یک بحث بسیار کلی است و شامل بسیاری از امور میشود ؛ دوم : هرکدام از این امور برای خود ریشه و جایگاهی مختلف دارندو عملا نمیتوان همه آنها را یک جا به زمانی خاص نسبت داد ؛ سوم اینکه: عملا برخی از عقاید خرافی نیستند اما در دسته خرافات شمرده شده اند که همانطور که گفته شد ممکن است در برخی از فرعیات دچار خرافه شده باشند.
به هر تقدیرمسأله خرافات یک موضوع کوچک نیست و عملا در چنین مقاله ای کوتاه مجالی برای پردازش به تمام زوایای آن نمی باشد لذا دراین جا تنها به برخی از اموری چون سحرو جادو ,فال نیک و بد , سعد و نحس ایام و در پایان به خرافات وارد شده در سنت پسندیده ایرانی نوروز میپردازیم که بیشتر مورد توجه افراد است و برای جامعه دردسر ساز شده است .
قرآن كریم نیز هر چند بسیاری از امور اعتقادی را خرافی و نادرست و باطل می شمارد ولی با این همه برخی از اقسام و انواع امور شگفت انگیز را تایید كرده و حتی به آن ها به صورت های مختلف پرداخته است. مقاله حاضر در صدد تبیین این موضوعات و راه كارهای رهایی از این معضلات است .
1-مفهوم خرافه وبررسی منشا دینی در آن
یکی از داستانهایی که در مورد معنای خرافه گفته شده است این است که:
« خرافه نام مردی پری زاده از قبیله عذره (از طوایف عرب) بوده است، و او آنچه از پریان می دید نقل می کرد و مردم او را به دروغ متهم می ساختند و گفته او را باور نمی داشتند و می گفتند: هذا حدیث خرافة، و هو حدیث مستملح الکذب(یعنی این از گفته های خرافه است و این گفتاری نمکین اما دروغ است).این که گفته می شود: فلان داستان؛ خرافی است، چون به او منسوب بوده است . »[3]
علامه طبا طبائی نیز در تفسیر المیزان درباره خرافات چنین آورده است:
«آراء و عقایدی که انسان دارا می شود چند گونه هستند:
1ـنظری هستند و رابطهای بی واسطه با عمل ندارند مانند مسائل ریاضی و طبیعیات و ماوراء الطبیعة.
2ـ عملی هستند که بلا واسطه متعلق عمل واقع می شوند که انجام و یا ترک آن عمل سزاوار است.
راه دستیابی به نوع اول از عقاید, تبعیت از علم و یقین است ,که یا با برهان یا حس حاصل می شود. و راه دستیابی به قسم دوم از عقاید, تبعیت از اعمالی است که انسان را به خیر و سعادت رسانده و نفع او را تامین می نمایند و اجتناب جستن از اعمالی که منتهی به شقاوت او شده و به او ضرر می رسانند. حال اعتقاد پیدا کردن به چیزی که علم بدان نداریم در قسم اول(عقاید نظری) و اعتقاد به چیزی که خیر و شر آن را نمی دانیم در قسم دوم(عقاید عملی) ، اعتقاد خرافی خواهد بود.»[4]
بزرگترین دشمن خرافات در تاریخ بشری انبیاء بوده اند و آنانیکه بمعنای حقیقی کلمه متدین تر هستند؛ از خرافات دورتر هستند، اما چون خرافه سرایان مدرکی برای اباطیل خود ندارند به ناچار به یک منبع غیر محسوس آن را ربط می دهند و از عواطف و احساسات پاک مردم سوء استفاده می کنند لذا تلاش می کنند که خرافه های خود را به نام دین القاء کنند.
ناگفته نماند که معارف بلند دینی براحتی برای هر کسی اصطیاد نمی شود و گروهی چون نمی توانند به شهد حقیقت دست یابند؛ آن معانی بلند را در حد فهم خود تنزل می دهند و گاهی منشأ بعضی از خرافات؛ تطبیق کردن دین با ذهنیات بشری است.
البته ناگفته نماند که برخی از افراد چون قادر به درک مفاهیم بلندی چون روح , فرشته, جن و سایر مجردات نیستند آنها را جزء عقایدی خرافی میدانند و بدین سبب دین را منشا خرافات می دانند یا برخی از احادیثی که از معصومین (ع) مطرح شده است چنان است که در خورد فهم و شعور عرب جاهلیت بیان شده وبرای درک درست انسان آن روز به ناچار از کلمات چون جن و شیاطین استفاده شده است این درحالی است که امروزه دانشمندان از این احادیت به قوانین علمی بزرگی دست پیدا کرده اند و این سبب شده است که برخی دین را منشا خرافات بدانند.
مثلا در حدثی ازامام علی(عليه السلام) میخوانیم:« از لبه شکسته ی ظرف و از کنار دسته آن ، آب نخورید ، زیرا شیطان بر دسته ولبه شکسته می نشیند.»[5]در صورتی که منظور از شیاطین میکروب بوده ولی عرب جاهلیت آن روز چه میدانست میکروب چیست!
2- سحر و مفهوم آن
سحر در اصل به معنای هرکار و چیزی است که ماخذ آن مخفی و پنهان باشد , ولی در زبان روزمره , به کارهای خارق العاده ای می گویند که با استفاده از وسائل مختلف انجام میشود و آثاری از خود در وجود انسانها به جا میگذارد. که گاه صرفا جنبه نیرنگ , خدعه , چشم بندی و تردستی دارد و گاهی تنها جنبه روانی و خیالی دارد و از عوامل تلقینی در آن استفاده می شود, گاه از خواص ناشناخته فیزیکی و شیمیایی بعضی از اجسام و مواد و گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین.
سحر از نظر لغت به دو معنی آمده است :
« اول :به معنی خدعه , نیرنگ , شعبده و تردستی و به تعبیرقاموس الغة سحر یعنی خدعه کردن.
دوم : کل ما لَطُفَ وَ دَقَّ: آنچه عوامل آن نامرعی و مرموز باشد.»[6]
در مفردات راغب که مخصوص واژه های قرآن است به سه معنی اشاره شده :
«اول :خدعه و خیالات بدون حقیقت وواقعیت همانند شعبده و تر دستی.
دوم : جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنها.
سوم : با وسایلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییرداد ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست وواقعیت ندارد.»[7]
2,1 -ساحران چگونه از خواص اشیاء استفاده می کنند
در طول تاریخ به داستانهای زیادی در زمینه سحر و ساحران برخورد میکنیم و هم اکنون در عصر ما نیز کسانی که دست به این گونه کارها میزنند کم نیستند ,اما جالب اینجاست که در بیشتر این تردستی ها آنان از خواص موجود در اشیاء استفاده میکنند البته چون بسیاری از خواص موجوداتی که در گذشته بر توده مردم مخفی بود در زمان ما آشکار شده است و حتی کتاب هایی در زمینه آثار اعجاب انگیز موجودات مختلف نوشته اند , قسمت زیادی از سحر ساحران از دستشان گرفته شده است .چنانکه در داستان حضرت موسی نیز ساحران از ویژگی های ناشناخته جیوه استفاده کرده بودند.
و همچنین مثلا در شیمی امروز اجسام بسیاری را میشناسیم که وزنشان از هوا سبک تر است و اگر درون جسمی قرار داده شوند ممکن است آن جسم به حرکت در آید و کسی هم تعجب نمی کند , حتی بسیاری از وسایل بازی کودکان امروز شاید در گذشته یک نوع سحر به نظر می رسید .
امروزه در سیرک ها نمایش هایی می دهند که شبیه سحر ساحران گذشته است .که با استفاده از چگونگی تابش نور , آینه ها , خواص فیزیکی و شیمیایی اجسام صحنه های عجیب و غریبی به وجود می آورند که گاه دهان تماشاچیان از تعجب باز می ماند.[8]
سحر چیست و از چه زمانی به وجود آمده است
درباره اینکه سحر چیست و از چه تاریخی به وجود آمده بحث فراوان است اینقدر میتوان گفت که سحر از زمانهای خیلی قدیم در میان مردم رواج داشته است ولی تاریخ دقیقی برای آن دردست نیست و نیز نمی توان گفت چه کسی برای نخستین بار جادوگری را به وجود آورد.امادر داستان هاروت و ماروت معلوم میشود که سحر قبل از زمان حضرت سلیمان بوده است هرچند عده ای ریشه های آن را در یونان جستجو میکنند.
2,2-داستان هاروت و ماروت
« هاروت و ماروت نام دو فرشتهاست که در آیه۱۰۲ سوره بقره آمده است. این دو فرشته آمده بودند تا به مردم جادو بیاموزند و به آنها کمک کنند تا جادوی جادوگران را باطل کنند. اما پیش از آموزش جادو به هرکس به او هشدار میدادند که ما وسیله آزمایش شماییم مبادا از جادو در مسیر نادرست بهره برید با این حال شمار بسیاری کافر شدند و از جادو بجای بهره بردن در مسیر درست در به هم زدن رابطه میان زن و شوهرها استفاده کردند.»[9]
در تفسیر نمونه نیز در این باره چنین میخوانیم : «درباره اين دو فرشته كه به سرزمين بابل آمدند، افسانه ها و اساطير عجيبى بوسيله داستان پردازان ساخته شده و به اين دو ملك بزرگ الهى بسته اند تا آنجا كه به آنها چهره خرافى داده اند، و حتى كار تحقيق و مطالعه پيرامون اين حادثه تاريخى را بر دانشمندان مشكل ساخته اند .
آنچه از ميان همه اينها صحيح تر به نظر مى رسد و با موازين عقلى و تاريخى و منابع حديث سازگار است همان است كه در ذيل مى خوانيد: «در سرزمين بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى و ايذاء مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان ماءمور ساخت كه عوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر كنار دارند. ولى اين تعليمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا كه فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نيز تشريح كنند، تا مردم بتوانند از اين راه به پيشگيرى پردازند.
اين موضوع سبب شد كه گروهى پس از آگاهى از طرز سحر, خود در رديف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند. با اينكه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند كه اين يك نوع آزمايش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از اين تعليمات يك نوع كفر است ، اما آنها به كارهائى پرداختند كه موجب ضرر و زيان مردم شد»[10].
آنچه در بالا آورديم چيزى است كه از بسيارى از احاديث و منابع اسلامى استفاده مى شود و هماهنگى آن با عقل و منطق آشكار است ، از جمله حديثى كه از عيون اخبار الرضا (عليه السلام ) نقل شده (كه در يك طريق از خود امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) و در طريق ديگرى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) است ) به روشنى اين معنى را تاءييد مى كند . « اما متاسفانه بعضى از مورخان و نويسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران در اين زمينه تحت تاثير افسانه هاى مجعولى قرار گرفته اند و داستانى را كه در افواه بعضى از عوام مشهور است درباره اين دو فرشته معصوم الهى ذكر كرده اند كه : آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را براى اين به زمين فرستاد تا بدانند اگر آنها نيز جاى انسانها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصيت مى كردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمين مرتكب چندين گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نيز ساختند، همه اينها بى اساس و جزء خرافات است و قرآن از اين امور پاك مى باشد و اگر تنها در متن آيات فوق بينديشيم خواهيم ديد كه بيان قرآن هيچ ارتباطى با اين مسائل ندارد.»[11]
با اینکه دیدگاه های متفاوت درباره این داستان بسیار است اما اینگونه به نظر میرسد که محققین تفسیرنمونه دلایل جامع تر و عقلانی تری ارائه داده اند.
2,3-سلیمان و ساحران بابل
یکی از مسایلی درباره سحر مطرح است بحث جادو وجنبل و رابطه با جنیان در زمان حضرت سلیمان (ع) است از احادیث چنین بر می آید که «در زمان سلیمان (ع) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگهداری کنند این نگهدار شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته .
پس از وفات سلیمان (ع) گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند , بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگری ها بر کشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام می داد.
گروهی از بنی اسرایل هم از آنها تبعیت کردندو سخت به جادوگری دل بستند تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند .این قضیه تا آنجا در اذهان مردم جا افتاد بود که وقتی پیامبر خاتم ضمن آیاتی اعلام کرد سلیمان پیامبر است گروهی از علمای یهود گفتند از او تعجب نمی کنید؟و اینچنین بر پیامبر بزرگی چون سلیمان افتراء زدند و او را کافر دانستند.
« اما او هرگز به سحر توسل نجست و از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد (ولی شیاطین کافر شدند وبه مردم تعلیم سحر دادند:وَ لکِنَّ الشَّیاطیِنَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ لنَّاسَ السِّحرَ) »[12]
2,4-تاثیر سحر و ساحران
سوره بقره درباره سحر در زمان های گذشته و امروز و حکم سحر از نظر اسلام , و چگونگی تاثیر آن مفصل بحث کرده است « در سوره فلق به پیامبر دستور میدهد از سحر ساحران یا مانند آن به خدا پناه ببرد. و این مفهومش این نیست که پیامبر مورد سحر آنان قرار گرفته بلکه درست به این می ماند که پیغمبر از هرگونه اشتباه , خطا و گناهی نیز به خدا پناه می برده , یعنی با استفاده از لطف خدا از این خطرات مصون می مانده و اگر لطف خدا نبود امکان تاثیر سحر در حق او بود ؛ و از سوی دیگر دلیلی نداریم که منظور از نفاثات فی العقد ساحران باشد .»[13]
ساحران افراد منحرف و دنیا پرستی هستند که اساس کارشان بر تحریف حقایق است و با این نشانه به خوبی میتوان آنها را شناخت در حالی که دعوت انبیاء و محتوای آن گواه صدق معجزات آنهاست .اما ساحران چون به نیروی بشری متکی هستند , همیشه کارشان محدود است , اما پیامبران که از نیروی الهی بهره میگیرند , معجزاتشان عظیم و نامحدود است .[14]
2,5-نتیجه تحقیق میدانی درباره سحر
از جمله سولاتی که در تحقیق میدانی از آن سوال شده بود بحث دعا نویسی و جادو جنبل هایی بود که گاه افرادی با عنوان پهلوان در مجامع کوچک مثل روستا ها به نمایش میگذارند .
تقریبا بیش از 70 درصد از افراد مسن به مساله دعا نویسی اعتقاد داشتند و حتی داستانها و ماجراهایی را تعریف کردند که یا به چشم خود دیده بودند و یا درباره نزدیکانشان شنیده بودند. اما افراد جوان تر این مسائل را با تعجب گوش داده و شاید با شنیدن همان چند داستان به این مسائل معتقد میشدند ؛ درمیان این افراد کسانی نیز بودند که با استفاده از اطلاعات مذهبی خود این مباحث را دروغ و مغایر با آموزه های دین میدانستند و درمقابل این مباحث بحث عدل الهی را به میان می آوردند که : نمیتوان این دعا نویسی را موثر در سرنوشت دیگران دانست چرا که خداوند عادل است و این با عدل الهی و قضا و قدر سازگار نیست.
نقد :اولا :دعا مانند یک چاقو میماند که هم میتوان با آن میوه پوست گرفت هم میتوان آدم کشت و این آزمایش الهی است تا هرکس نشان دهد از نعمات الهی چگونه استفاده میکند ثانیا در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است : « سه گروه داخل بهشت نمی شوند : کسی که همیشه شراب مینوشد (دائم الخمر )و کسی که پیوند با خویشاوندان را قطع کند و کسی که جادو گری را راست و حقیقت بپندارد .»[15] و این بدان معناست که سحر نمیتواند اراده خدا را نغض کند البته با توجه به استفتاء بنده درمورد مغایرت دعانویس با عدل الهی ازدفتر آیت الله مکارم ایشان چنین جواب دادند:
«توجه داشته باشید که ساحران و افراد دیگر نمی توانند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينش دخالت كنند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايند بلكه اينها خواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سوء استفاده، و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسان ها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل آنها.»[16]
وسایر مراجع نیز درباره جواز مراجعه به دعا نویسان چنین گفته اند :خواندن و نوشتن دعاهای مأثور (مستند به معصومین و معتبر) برای رفع گرفتاری هایی مانند بیماری، چشم زخم و وسوسه و…از نظر اسلام و فقها و مراجع امری صحیح و پسندیده است. مقام معظم رهبری در پاسخ به سؤالی در زمینه دعا و دعا نویسی و تبرک به دعاها فرموده اند:« اگر دعاها از ائمه اطهار «علیهم السلام» نقل و روایت شده باشند و یا مضامین آنها حق باشد، تبرّک جستن به آنها اشکال ندارد. همان گونه که تبرّک جستن به دعاهاى مشکوک به این امید که از معصوم «علیه السلام» باشند، اشکال ندارد.»[17] ایشان همچنین در باره اجرت دعا نویسی فرموده اند:« دریافت یا پرداخت مبلغى به عنوان اجرت نوشتن دعاهاى وارده اشکال ندارد.»[18]
فقیه و مرجع بزرگوار تقلید حضرت آیت ا.. گلپایگانی ره در پاسخ به این سؤال که ” عدّهاى از مردم به منظور برطرف شدن گرفتاریها یا مثلا پیدا شدن گم شده و مانند اینها به دعا نویس مراجعه مىکنند و از وى تقاضاى دعا یا فال یا سحر مىکنند و او هم خبرهائى مىدهد که گاهى درست از آب در مىآید آیا مشروع است یا خیر؟"، فرموده اند:« نوشتن دعاهاى مأثوره براى برطرف شدن گرفتاریها مانع ندارد ولى توسّل به فال و سحر و خبر دادن از خفایاى امور اشخاص که راضى به افشاى آن نیستند جایز نیست.»[19]
اما در مورد چیزهایی مثل تخم مرغ شکستن و نوشتن حروف و لغات و کلمات و سوزاندن آنها، برای رفع چشم زخم و وسوسه که دلیل معتبری برآن نداریم نمی تواند مورد پذیرش قرار گیرد، بلکه در صورتی که سوزاندن اوراقى که در آن اسم جلاله و آیات قرآنى و اسامی پیامبر(ص) و ائمه (ع)نوشته شده است بى احترامى محسوب شود، جایز نیست.
همچنین باید توجه داشت افرادی که امروزه به اسم دعا نویس اقدام به این کار می کنند، غالبا قابل اعتماد نیستند
3-مفهوم فال و پیشینه آن
فال بد و نیک، در بین بسیارى از ملتها رواج داشته و دارد. و به انواع گوناگونی همچون کفبینی، شانهبینی، ماسهبندی و… از قدیم رواج داشته و عموم مردم در مواقع دودلی، نگرانی و درماندگی دست به اینکار میزنند.
اما شاید بتوان گفت اولین کسانی که فالگیری را شروع کردند کولی های فرانسوی بودند که کم کم این کار انها بین مردم رواج پیدا کرد.در ایران نیز ظاهرا با حمله مغولها جادوگری و طالع بینی نیز وارد کشور شده است.[20] که امروز به گونه های متفاوتی دیده میشود مثلا : فال به دیدار و چهرهزدن، فال به بدشگونی صدای برخی پرندگان مانند جغد و کلاغ، فال نخود، فال قهوه ,فال حافظ, فال پاکت و برتر از اینها استخاره با قرآن کریم نمونههایی از آن است.
آنان اموری را به فال نیک می گرفتند و دلیل بر پیروزی و پیشرفت کارشان می دانستند و اموری را به فال بد می گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامی و عدم پیروزی می پنداشتند . در حالی که هیچگونه رابطه منطقی در میان پیروزی و شکست با اینگونه امور وجود نداشت , مخصوصا در قسمت فال بد , غالبا جنبه خرافی و نامعقولی داشته ودارد . این دو گرچه اثر طبیعی ندارند , ولی بدون تردید اثر روانی میتوانند داشته باشند ,فال نیک غالبا مایه امیدواری و حرکت است و فال بد موجب یاس و ناامیدی و سستی و ناتوانی .
از کهن ترین نمونههای فال بینی از شهر «سیپار» میتوان نام برد که در آنجا «شمش»[21] را بسیار میستودند و به او افتخار میکردند و میپنداشتند که وی هنر غیبگویی و فالبینی را رونق بسیار بخشیده است.[22] پدر تموز (Tammuz) نینازو نام داشت و خداوندگار فالبینی به وسیلهی آب به شمار میرفت. همچنین فال گرفتن «گیلگمش»(Gilgamesh).[23] در زندگی اجتماعی و سیاسی یونانیان پیشگویی و تفأل نقش مؤثّری داشته است. یونانیان دربارهی هر چیزی میخواستند ارادهی خدایان را بدانند و میپنداشتند ارادهی خدا با علایم مختلفی که تفأل نامیده میشود، ظهور میکند. غرّش رعد، پرواز پرندگان، صدا کردن گوش و عطسه از وسایل تفأل بود.[24]
فال؛ به معانی «شگون، پیشبینی و پیشگویی» آمده است.[25] در زبان عربی «فأل» میگویند که به معنای خوشبینی و تفأل به نیکی و خوبی، و ضد «طیرة»(شُوم) است.[26]
واژهی «تطیّر» از ریشهی «طیر» (پرنده) گرفته شده است و به معنای فال زدن به پرندگان است، ولى بعدها دربارهی هر چیزى که با آن فال نیک یا فال بد بزنند به کار رفته است (تفاؤل و تشاؤم).[27]
رابطهی بین تطیّر و طیر و نحوهی اشتقاق تطیّر از طیر را این چنین شرح دادهاند: « عرب ها به مرغان فال میزدند، و آن را «زجر» مینامیدند، و چون به سفر میرفتند، و در راه به آن برمیخوردند، کارى میکردند که آن را از خود دور کنند، اگر از طرف چپ ایشان به طرف راستشان پرواز میکرد آن را به فال نیک میگرفتند، و اگر از طرف راست ایشان به سوى چپشان میپرید آن را شوم دانسته و به فال بد میگرفتند، به همین جهت فال بد را تطیّر نامیدند.[28] تا اینکه پس از گذشت زمان غالباً در تشاؤم (شوم بودن)بهکار رفت و مترادف آن شد؛ یعنی تنها در مورد چیزهایی بهکار برده شد که انسانها آنها را اسباب بدی میپنداشتند.» [29]
طائر واژهی دیگری است که یکی از موارد استعمال آن در قرآن کریم در ارتباط با موضوع تطیّر است[30] و به معنای بدبختی و شوم بهکار رفته است؛مثلا در آیه 131 سوره اعراف آمده است که :(…و اَلا انَّما طائِرُهُم عندَ اللهِ وَلکِنَّ اکثرهم لایعلَمُون؛ بدبختی و عقوبتی که خداوند در برابر اعمال بد کفار و مشرکان تدارک دیده است[31]«(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامى که نیکى (و نعمت) به آنها میرسید، میگفتند: به خاطر خود ماست، ولى موقعى که بدى (و بلا) به آنها میرسید، میگفتند: از بدشگونی موسى و کسان اوست! آگاه باشید سرچشمهی همه اینها، نزد خداست ولى بیشتر آنها نمیدانند».[32]
3,1-فال نیک و بد در اسلام
همانطور که گفته شد شاید تنها اثری که فال میتواند داشته باشد اثر روانی آن است که فال نیک مایه امیدواری و فال بد مایه یاس و ناامیدی میشود. شاید به خاطر همین موضوع است که در روایات اسلامی از فال نیک نهی نشده است اما فال بد به شدت محکوم گردیده است .
در حدیث معروفی از پیامبر نقل شده است « تفائلوا با الخیره تجدوه »[33] یعنی کارها را به فال نیک بگیرید و امیدوار باشید تا به آن برسید ؛ جنبه اثباتی این موضوع منعکس است و در حالات خود پیغمبر و پیشوایان اسلام نیز دیده میشود که گاهی مسائلی را به فال نیک می گرفتند , مثلا در جریان بر خورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین حدیبیه می خوانیم :« هنگامی که سهیل بن عمرو به عنوان نماینده کفار مکه به سراغ پیامبر آمد و حضرت از نام او آگاه گردید , فرمود (قد سهل علیکم امرکم ) یعنی از نام سهیل من تفأل می زنم که کار بر شما سهل و آسان می گردد.»[34]
دانشمند معروف دمیری که از نویسندگان قرن هشتم هجری است , در یکی از نوشته های خود اشاره به همین مطلب کرده و می گوید : «این که پیامبر فال نیک را دوست می داشتند , به خاطر آن بود که انسان هرگاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر قدم برمیدارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختی کشیدن است.»[35]
اما از فال بد که عرب آن را تطیّر و طیره می نامد , در روایات اسلامی شدیداً مذمت شده چنان که در قرآن مجید نیز مکرر به آن اشاره و آن را محکوم کرده است.
از جمله در حدیثی از پیامبر می خوانیم : (الطیره شرک) فال بد زدن و آن را موثر در سرنوشت دانستن یک نوع شرک به خداست .و نیز می خوانیم : (اگر فال بد اثری داشته باشد همان اثر روانی است) امام صادق (ع) فرمودند : « فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را می پذیری , اگر آن را سبک بگیری کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری پراثر , و اگر به آن اعتنا نکنی , هیچ اثری نخواهد داشت .»[36]
در اخبار اسلامی از پیامبر نقل شده است که راه مبارزه با فال بد بی اعتنایی است . از پیامبر (ص) نقل شده است که : « سه چیز است که هیچ کس از آن سالم نمی ماند و وسوسه های آن در درون قلب غالب اشخاص پیدا می شود ؛ فال بد , حسد و سوء ظن , عرض کردند : چه کنیم ؟ فرمودند : هنگامی که فال بد زدی اعتنا مکن و بگذر و هنگامی که حسد در دلت پیدا شد , عملا کاری برطبق آن انجام مده و هنگامی که سوء ظن پیدا کردی آن را نادیده بگیر .»[37]
عجیب است که موضوع فال بد و نیک , حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی و در میان افراد به اصطلاح روشن فکر, و حتی نوابغ معروف وجود داشته و دارد .از جمله در میان غربی ها رد شدن از زیر نردبام , افتادن نمک دان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته می شود .
با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد , و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه برای مبارزه با آن تقویت روح , توکل و اعتماد بر خدا در دلهاست , همان طور که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است .[38]
3,2- نتیجه تحقیق میدانی درمورد فال زدن
بیشتر سوالاتی که در تحقیق میدانی مطرح شده بود درمورد فال زدن بود,چراکه این مساله از شیوع بیشتری برخوردار است و اتفاقا افراد جوان تر نیز با شوق بیشتری از این مساله حمایت میکردند شاید مهمترین دلیل این مساله جنبه امید دهنده فال بود و بخاطر همین مساله افراد بیشتری از آن حمایت میکردند مثلا درمورد فال به پرندگان یا تفال سایراتفاق های ساده اطراف دیده میشد که افرادی بسیار به آن ها معتقد بودند و با انرژی فراوانی از آن سخن میگفتند.
نقد : همانطور که گفته شد شاید تنها اثری که فال دارد اثر روانی آن است و اگر درمواردی نیز مشاهده میشود که فال درست در می آید بر اثر تلقین و تاثیر بر ضمیر ناخود آگاه انسان است نه چیز دیگر.همانطور که در کتاب قانون راز به مساله تلقین و اثر آن بر ضمیر ناخود آگاه انسان پرداخته شده و دانشمندان و روانشناسان زیادی از آن حمایت کرده اند.
4-چشم زخم
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند : «( انّ العین حقٌّ و انّها تُدخل الجمل و الثور التنور) یعنی : چشم زخم حق است و به قدری کارساز است که شتر و گاو را داخل تنور میکند .»[39] این سخن، کنایه از این است که شتر بر اثر چشم زخم، مریض میشود و صاحبش از ترس تلف شدنش، او را ذبح میکند. یعنی بعضی از چشم ها تا این حد قدرت دارند.
البته همیشه اینطور نیست که چشم زخم تنها از جانب دشمن باشد گاهی ممکن است دوست از دوست خودش به خاطر داشتن کمالی تعجب کند و لذا در حدیث داریم که اگر از دوست خود چیزی دیدید که تعجب کردید خدا را به یاد آورید تا بلای چشم زخم دفع شود و چه بسیارند کسانی که به وسیله چشم زخم هلاک شده و جان داده اند .
«البته حق بودن چشم زخم به این معنا نیست که ما نسبت به برخی از افراد سوء ظن داشته باشیم و آنان را متهم به شوری چشم کنیم . و یا کوتاهی های خودمان را در بعضی از موارد به حساب چشم زخم بگذاریم . در روایات می خوانیم : صدقه , دعا , خواندن سوره های ناس و فلق و امثال آن میتواند مانع چشم زخم شود .»[40]
4,1- واقعیت چشم زخم
آیت االه مکارم درباره حقیقت چشم زخم نوشته اند : «چشم زخم نیروی مرموزی است که در چشم برخی انسانها وجود دارد که ممکن است با یک نگاه مخصوص، طرف مقابل را بیمار یا هلاک کند .»[41]
بسیاری از مردم چشم زخم و شوری چشم را جزو امور خرافی دسته بندی می كنند و هیچ گونه اعتقاد و باوری به آن ندارند. با این همه به نظر می رسد كه قرآن بر خلاف این باور نه تنها آن را جزو امور خرافی دسته بندی نمی كند بلكه به نمونه هایی از آن نیز اشاره می كند و گزارش های تاریخی قرآنی از گذشتگان و پیشینیان نیز آن را تایید می كند..
بررسی های علمی اثبات كرده است كه آدمی دارای نیروی شگفتی است كه می تواند آثار مثبت و یا منفی به جای گذارد.
دانشمندان امروز بر این باورند كه در برخی از افراد، روح و توان منحصر به فردی است كه می تواند اشیا را نه تنها جا به جا كند بلكه مانند اشعه لیزر آن را منفجر و متلاشی نماید. این انرژی گاه از راه چشم ساطع می شود..
مفسران تفسیر نمونه بر این باورند كه این نیرو در برخی از چشم ها تقویت شده و شخص از راه امواج ویژه ای می تواند در دیگری تأثیر بگذارد. بسیاری می گویند كه افرادی را دیده اند و یا می شناسند كه می توانند از راه چشم، حیوانی را بكشند و یا اشیایی را جابه جا كرده و یا وسیله ای را تخریب كنند. به نظر آنان نه تنها نباید در انكار این امور لجاجت كرد بلكه باید امكان وجودی و وقوعی آن را از نظر عقل و علم دور نداشت و آن را پذیرفت.[42]
از حضرت امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده كه فرمودند:« العین حق و الرقی حق؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا و خداوند برای دفع آن نیز حق است. »[43] مفسران تفسیر نمونه بر این اعتقادند كه دعا و توسل به خدا می تواند نیروی مرموز چشم ها را بی اثر سازد و از آثار مخرب آن جلوگیری كرده و یا بكاهد. [44]از رسول گرامی نقل شده كه فرمود: چشم زخم واقعیت دارد و مرد را در قبر و شتر را در دیگ قرار می دهد[45]و نیز آن حضرت روزی از گورستان بقیع می گذشت به همراهان خویش فرمود: « به خدا سوگند! بیش تر اهل این گورستان به سبب چشم زخم در این جا آرمیده اند. » [46]
4,2- قدرت تخریبی چشم در افراد متفاوت
قدرت تخریبی چشم بستگی به نیروی باطنی هر شخص مختلف است. انسان ها به طور طبیعی از چنین توان و انرژی برخوردار می باشند. البته در برخی از اشخاص به سبب علل طبیعی و یا آموزش های خاص و تحولات درونی و بیرونی تقویت می شود و ناخودآگاه آثار خود را به جا می گذارد ولی این گونه نیست كه این نیرو اختصاص به برخی داشته باشد و دیگران از آن محروم باشند بلكه همگان دارای نیرو و توانی از این دست هستند.
اما باید توجه داشت که وسوسه های شیطان سبب نشود که اعتقاد به این امر ایجاد بدبینی در میان دوستان و اطرافیان کند زیرا در این گونه شرایط مشکلات بسیاری پیش میآید و بدبینیها نیز بیشتر میشود و به دنبال آن گرفتاریها و نکبت در زندگی افزایش مییابد.
4,3- چشم زخم از منظر قرآن کریم
به نظر میرسد در قرآن، آیهای که به صراحت از «چشم زخم» سخن گفته باشد وجود ندارد اما در قرآن آیاتی وجود دارد که در مورد «چشم زخم» به آن استناد شده است از جمله :
« وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ؛و مسلماً نزدیک بود کسانی که کفر ورزیدند هنگامی که آگاه کننده (= قرآن) را شنیدند با چشمانشان تو را بلغزانند و میگویند: قطعاً او دیوانه است»[47]
بعضی مفسران نقل کردهاند که : «در قبیلهی بنی اسد افرادی بودند که قدرت چشم زخم داشتند و برخی از آنها میخواستند پیامبر(ص) را چشم زخم بزنند که آیهی فوق به این مناسبت نازل شد.»[48]
البته آیت الله قرائتی دیدگاه دیگری را نیز مطرح کرده اند که: « با توجه به سیاق و لحن آیه که میفرماید: «نزدیک است که کافران با چشم، تو را بلغزانند» میتوان این قول را نیز پذیرفت که: این آیه کنایه از نگاههای بسیار غضب آلود است مثل اینکه میگوییم فلان کس آنچنان بد به من نگاه کرد که گویی میخواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد.»[49]
و نیز در جای دیگر میفرماید :
«وَ قَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ »[50]
دراین آیه شریفه آمده که حضرت یعقوب(ع) از فرزندش میخواهد که از یک در وارد نشوند بلکه از چند در وارد شوند علت این امر چیست؟
گروهی از مفسران گفتهاند: علت این بوده که برادران یوسف از جمال کافی بهرهمند بودند (اگر چه یوسف نبودند ولی برادران او بودند) و هم قامتهای رشید داشتند، و پدر نگران بود که جمعیت یازده نفری که قیافههای آنان نشان میداد از یک کشور به مصر آمدهاند، توجه مردم را به خود جلب کنند، او نمیخواست از این راه چشم زخمی به آنها برسد.
درست است که چشم زخم حق است اما قبول تأثیر چشم زخم به این معنا نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستور شرع است و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه به اصل موضوع میشود، همان گونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است .
به هرحال سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون میپرد، قابل توجیه میباشد، هر چند عوامالناس آنرا با مقدار زیادی از خرافات آمیختهاند.
5- مفهوم سعد و نحس ایام و پیشینه آن
در میان مردم معمول است، بعضى از روزها را «روز سعد و مبارک»، و بعضى را «روز شوم و نحس» مى شمرند، هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است ، اما سخن اینجا است که، این اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذیرفته شده؟ و یا از اسلام گرفته شده است؟
البته، این از نظر عقل محال نیست که، اجزاء زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضى داراى ویژگیهاى نحوست، و بعضى ویژگیهاى ضد آن، هر چند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات یا نفى چنین مطلبى در اختیار نداریم، همین اندازه مى گوئیم: ممکن است، ولى از نظر عقل ثابت نیست.
بنابراین، اگر دلائل شرعى از طریق وحى، که افقهاى وسیع ترى را روشن مى سازد، بر این معنى در دست داشته باشیم، قبول آن نه تنها بى مانع، بلکه لازم است.
درباره ریشه معنایی سعد درفرهنگ معین چنین آمده است :« سعد در عربی نقیض نحس باشد, نیک , همایون شدن , نیکبختی , میمون و مبارک شدن , نیک بخت کردن , نیکبخت گردانیدن »[51]
و درباره کلمه نحس گفته اند : «شوم ، نامبارک . ج . نحوس »[52] و در فرهنگ دهخدا به معانی« بداختر, نافرجام شوم , نامبارک , مرخشه , نقیض سعد , نامبارک , ضد سعد , مشئوم . منحوس , منحوسه , ناخجسته , نافرخنده , بدبخت»[53]آمده است.
5،1- سعد و نحس ایام از دیدگاه اسلام
در آیات قرآن، تنها در دو مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است: یکى در آیات سوره قمر، و در قرآن کریم درباره سعد و نحس ایام سخن گفته شده است از جمله در آیه 16 سوره «فصّلت» که درباره ماجراى قوم «عاد» سخن مى گوید، در آنجا مى خوانیم: « فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیّام نَحِسات: «ما تندبادى سخت و سرد در روزهاى شومى بر آنها مسلط ساختیم».[54]
و در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضى از آیات قرآن دیده مى شود، چنان که درباره «شب قدر» مى فرماید: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَة مُبارَکَة: «ما قرآن را در شبى پربرکت نازل کردیم».[55] .
به این ترتیب، قرآن جز اشاره سربسته اى به این مسأله ندارد، ولى در روایات اسلامى، به احادیث زیادى در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد مى کنیم که، هر چند بسیارى از آنها روایات ضعیف است، و یا احیاناً آمیخته با بعضى روایات مجعول و خرافات مى باشد، ولى همه آنها چنین نیست، بلکه روایات معتبر و قابل قبولى در میان آنها بدون شک وجود دارد، چنان که مفسران نیز در تفسیر آیات فوق بر این معنى، صحه نهاده اند.
محدث بزرگ، مرحوم علامه «مجلسى» روایات فراوانى در «محمد باقر , مجلسی , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران » در این زمینه آورده است.[56]
در اینجا به طور خلاصه و مختصر به چند روایت اشاره میکنیم در این روایات «سعد و نحس ایام» در ارتباط با حوادثى که در آن واقع شده است، تفسیر شده، فى المثل در روایتى از امیر مؤمنان «على»(علیه السلام)مى خوانیم: « شخصى از امام(علیه السلام) درخواست کرد تا درباره روز «چهارشنبه» و فال بدى که به آن مى زنند و سنگینى آن، بیانى فرماید که منظور کدام چهارشنبه است؟
فرمود: آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِى الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمَحَاقُ وَ فِیهِ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ أَخَاهُ… وَ یَوْمَ الْأَرْبَعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الرِّیحَ عَلَى قَوْمِ عَاد: «منظور چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد، و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم «عاد» فرستاد».[57]
لذا بسیارى از مفسران به پیروى بسیارى از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس مى دانند، و از آن تعبیر به «أَرْبَعاءُ لاتَدُور» مى کنند (یعنى چهارشنبه اى که تکرار نمى شود).
در بعضى دیگر از روایات، مى خوانیم: روز اول ماه، روز سعد و مبارکى است; چرا که آدم در آن آفریده شد، همچنین روز 26; چرا که خداوند دریا را براى موسى شکافت.[58]
یا این که:« روز سوم ماه، روز نحسى است; چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند، و لباس بهشتى از تن آنها کنده شد.»[59]
یا این که: «روز هفتم ماه، روز مبارکى است; چرا که نوح سوار بر کشتى شد (و از غرقاب نجات یافت).»[60]
یا این که: در مورد «نوروز» در حدیثى از «امام صادق»(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «روز مبارکى است که کشتى نوح بر جودى قرار گرفت، و جبرئیل بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل شد، و روزى است که على(علیه السلام) بر دوش پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفت بتهاى کعبه را شکست، و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود…».[61]
در حدیث دیگر، مى خوانیم: «یکى از یاران امام ششم(علیه السلام) از آن حضرت پرسید: آیا در هیچ روزى از روزهاى مکروه چهارشنبه و غیر آن، سفر کردن مناسب است؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «سفرت را با صدقه آغاز کن و «آیة الکرسى» را به هنگامى که مى خواهى حرکت کنى، تلاوت کن» (و هر کجا مى خواهى برو).»[62]
در حدیث دیگرى نیز آمده است: یکى از یاران امام دهم «على بن محمد الهادى»(علیه السلام) مى گوید: «خدمت حضرت(علیه السلام) رسیدم، در حالى که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، سوارى از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعیت گرفتار شدم، و لباسم را پاره کردند، گفتم: خدا مرا از شر تو اى روز حفظ کند، عجب روز شومى هستى! امام(علیه السلام) فرمود: با ما ارتباط دارى و چنین مى گوئى؟! و روز را که گناهى ندارد، گناهکار مى شمرى؟ آن مرد نقل مى کند از شنیدن این سخن، به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم، عرض کردم: اى مولاى من! استغفار مى کنم، و از خدا آمرزش مى طلبم، امام(علیه السلام) افزود: مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا إِذَا جُوزِیتُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فِیهَا؟: «روزها چه گناهى دارد که شما آنها را شوم مى شمرید، هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را مى گیرد»؟!
راوى مى گوید: «عرض کردم من براى همیشه از خدا استغفار مى کنم و این توبه من است اى پسر رسول خدا»!
امام(علیه السلام) فرمود: مَا یَنْفَعُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکُمْ بِذَمِّهَا عَلَى مَا لَاذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یا حَسَن أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عاجِلاً وَ آجِلاً؟، قُلْتُ: بَلِى یا مَوْلاىَ، قالَ(علیه السلام) لاتَعُدْ وَ لاتَجْعَلْ لِلْأَیَّامِ صُنْعاً فِی حُکْمِ اللَّهِ!: «این براى تو فایده اى ندارد، خداوند شما را مجازات مى کند، به مذمت کردن چیزى که نکوهش ندارد، آیا تو نمى دانى که خداوند ثواب و عقاب مى دهد، و جزاى اعمال را در این سرا و سراى دیگر خواهد داد، سپس افزود: دیگر این عمل را تکرار مکن و براى روزها در برابر حکم خداوند کار و تأثیرى قرار مده»![63]
این حدیث پر معنى، اشاره به این است که، اگر روزها هم تأثیرى داشته باشد، به فرمان خدا است، هرگز نباید براى آنها تأثیر مستقلى قائل شد، و از لطف خداوند خود را بى نیاز دانست، و آنگهى، نباید حوادثى را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد، به تأثیر ایام ارتباط داد، و خود را تبرئه کرد. و شاید این بیان بهترین راه، براى جمع میان اخبار مختلف در این باب است
5,2- اسلام و تاثیر کواکب بر حوادث زمینی
در روایات بسیاری مشاهده شده است که حالت کواکب آسمانی را بر وقایع زمینی موثر دانسته اند از جمله :
چنانکه امام صادق (ع) فرموده اند: «در اول ماه و میان ماه و آخر ماه جماع مکن که باعث سقط فرزند (جنین) می شود و اگر فرزندى متولد شود ممکن است دیوانه باشد یا صرع داشته باشد »[64]
- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: « مرد نباید در شب چهارشنبه با زن خود جماع کند.»[65]
5- حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) فرموده اند:« هر که جماع کند با زن خود در تحت الشعاع پس با خود قرار دهد افتادن فرزند از شکم پیش از آنکه تمام شود.»[66]
6- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: «جماع مکن در اول ماه و میان ماه و آخر ماه که باعث این می شود که فرزند سقط شود و نزدیک است که اگر فرزندی بهم رسد دیوانه باشد یا صرع داشته باشد، نمی بینی کسی را که صرع می گیرد اکثر آن است که یا در اول ماه یا در آخرماه می باشد.»[67]
- حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) فرموده اند: «که مستحب است در شب اول ماه رمضان جماع کردن »[68]
و شاید این احادث و احادیث نقل شده دیگرمجوزی باشند که ما تغییرات حالات کواکب را بر وقایع زمینی موثر بدانیم , چنانکه برخی از منجمین با توجیحات خود این واقعه را تایید کرده اند اما در این نوشتار مجالی برای پردازش به این مساله نیست .
6-ریشه های خرافات در نوروز
درباره ریشه خرافات در نوروز استاد مطهری نوشته اند :« در بین پیروان دین اسلام به ویژه مردم عادی و آنهایی که از معارف غنی اسلامی بی خبرند نیز خرافات مشاهده می شود. سنت دیرین ایرانی نوروز از این قاعده مستنی نیست با وجود آداب بسیار نیک همچون دید و باز دید اعمال خرافی در این آیین ملی وجود دارد. بزرگان دینی در طول تاریخ تلاش کردند که مردم مسلمان را نسبت به خرافی بودن برخی از اعمال نوروز آگاه کنند و به اعمال نوروزی رنگ دینی بدهند که :
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ …[69]؛ رنگ خدایى(بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟!
در نوروز عمده خرافات در خصوص روز سیزدهم فروردین است. مردم عوام آن روز را نحس می دانند و برای اینکه از نحسی این روز رها شوند روز سیزده از خانه به بیابان و سبزه زار پناهنده می شوند. در کنار این خرافه چند خرافه دیگر نیز پدید آمده که ظاهرا ناشی از همین نحس دانستن این روز است. مانند سبز کردن سبزه قبل از عید و گذاشتن آن سر سفره هفت سین و در آخر دور ریختن آن در روز سیزدهم. البته یک خرافه دیگر در مراسمات قبل از عید به نام چهارشنبه سوری هست که برای آن نیز نمی توان توجیه عقلایی یافت. بلکه تا به حال آثار و تبعات جبران ناپذیر جسمی و روحی بدنبال داشته است. سفره هفت سین هم با اعتقاد به اینکه شگون می آورد دلیلی ندارد اما از آن جهت که فال نیک است عیبی نباید داشته باشد مگر آنکه قائل شویم که این عمل می تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند. یعنی برای طبیعت در کنار خداوند متعال اثر گذاری بر جهان را بپذیریم همانگونه که مادی گرایان قائلند که منجر به شرک می شود. بنابراین خرافت در نوروز این چند تاست:
1.نحوست سیزده
2.گره زدن سبزه و دور ریختن آن
3. خارج شدن از منزل در روز سیزده فروردین
4. سفره هفت سین
5. چهارشنبه سوری (مقدمه برای ورود به عید (
شاید دلیل برخی از این خرافات این باشد که , بشر به طور کامل خودخواه است… یعنی نمی خواهد مسئله شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این می گردد یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود… بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند آمده است برای اشیاء برای چهارشنبه برای 13 برای … نحوست قائل شده است… خاصیت دیگر روح تنبلی است که در انسان می باشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد باید از طریق علمی و عقلی کاوش و تفکر و جستجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند. ولی با خیال همه قضایا را زود می شود حل کرد… با یک کلمه خودمان را راحت می کنیم می گوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلا در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود؛ قرآن کریم در آیات زیادی با کمال صراحت این مطلب را می گوید که منشأ فال بد هر شومی و نحوستی که وجود دارد خارج از وجود خود بشر نیست» [70].
با توجه به این مطالب معلوم میشود که خرافه در تمام شئون زندگی بشر وارد شده است و مردم کشور ما از این مسأله مستثنا نیستند لذا برما که خود را پیام آور اسلام برای تمام بشریت میدانیم واجب است دقت نظر بیشتری داشته باشیم و مبادا که کوتاه بینی و خرافه پردازی ما به حساب دین و اسلام نوشته شود (چنانکه متاسفانه چنین شده است و شبکه های ماهواره ای در ترویج چنین تفکر اهتمام کامل ورزیده اند)ودشمن از غفلت ما سوء استفاده کرده و عملا بسیاری از تلاش های تبلیغی خود را با این عقاید خرافی از بین ببریم و با اعتقاد به چنین مسائلی یا دیدگاه اشتباه نسبت به آنها به جای دعوت ملت ها به اسلام آنان را بجای گرایش به دین از آن روی گردان کنیم .
کتابنامه
قرآن کریم
نهج البلاغه
آخوندی مصطفی ، غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی , قم ، نشر زمزم هدایت ، 1388
ابن شهر آشوب , محمد بن علی , مناقب آل ابی طالب, بيروت , انتشارات علامه قم ,بی تا
ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، چاپ اول، تهران ، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه 1386ش
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، دار الفکر للطباعة , بی جا , بی تا
حراني، حسين بن شعبه، تحف العقول، مترجم: احمد جنتي، چاپ اول ، انتشارات علميه اسلاميه، 1363.
حرعاملی ، محمدبن الحسن ، وسائل الشیعه ، بیروت ، داراحیاءالتراث العربی ، بی تا
دشتي، سيدمصطفي، معارف و معاريف، چاپ سوم، تهران، مؤسسه قرآني آرايه، 1379
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار القلم، الدار الشامیة، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛
- زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم ، بیروت، دار الکتاب العربی ، 1407ق.
ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، انتشارات فکر روز، 1375ش , بی جا
سید رضی , نهج البلاغه, ترجمه : محمدجواد شریعت ,انتشارات کتابخانه ملی , بی جا , بی تا
صفي پور، عبد الرحيم، منتهي الارب في لغة العرب، تهران، چاپ اسلاميّه، 1377
طباطبایی ، محمدحسین ، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اول , بیروت ، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات , بی تا
عروسی الحویزی ، عبد علی بن جمعة ، نورالثقلین ، چاپ چهارم : قم ، مؤسسه اسماعیلیان ، 1373
علی اکبر , میرزایی , نهج الفصاحه ,انتشارات چاف
آیت الله سید علی ,خامنه ای , أجوبة الاستفتاءات
عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله , چاپ اول ، ، تهران، انتشارات راه رشد، ، 1389ش
فیض کاشانی ، ملامحسن ، تفسیر صافی ، بیروت ، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات ، بی تا
قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، چاپ ششم، تهران، انتشارات آرون، 1387ش
قمی ,عباس , سفینة البحار،, ناشر: دارالاسوة للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1414 ق , بی جا
كاشاني، مولي فتح اللّه ، منهج الصّادقين، تهران، انتشارات كتاب فروشي علميّه اسلاميّه، بي تا
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق
گلپایگانی, محمد رضا , مجمع المسائل
مجلسی ، محمدباقر ، بحار الانوار ، بیروت ، داراحیاء التراث العربی ، 1403 ق .
——, حلية المتقين , چاپ اول , موسسه انتشاراتی امام عصر (عج) 1381
محسن , قرائتی , تفسیر نور , چاپ دوازدهم , ناشر مرکز درسهایی از قرآن , , سال 1391 , بی جا
محمّدي ري شهري، محمّد، ميزان الحكمه، چاپ دوم، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1367
مطهری،مرتضی , پانزده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1380.
مکارم شیرازی ، ناصر و دیگران ، تفسیر نمونه ، چاپ سی و یکم : تهران ، دارالکتب الاسلامیه ،
ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، تهران ، انتشارات پیروز، 1354ش.
واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، چاپ اول , بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع ، 1414ق؛
سایت واژه یاب
[1] فرهنگ فارسی عمید , واژه خرافات
[2] فرهنگ فارسی معین , واژه خرافات
[3] معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، جلد 5، از ص111به نقل از منتهی الارب
[4] تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ج 1،ص 421
[5]مصطفی آخوندی ، غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی ، ص 260
[6] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ,جلد 6 , صفحه 266
[7] مفردات راغب ماده سحر
[8] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, , جلد 6 , صفحه 268
[9] تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، بحث روایتی آیهٔ ۱۰۲ سوره بقره به نقل از گفتگوی علی بن موسی الرضا با مأمون
[10]تفسیر نمونه , جلد 1 , صفحه 374
[11] همان ، جلد۱، صفحه : ۳۷۵
[12][12] سوره بقره 2, آیه 102
[13] ناصر , مکارم شیرازی , تفسیر نمونه , جلد 27 , صفحه 499
[14] همان , جلد 16 , صفحه 94
[15]علی اکبر , میرزایی , نهج الفصاحه ,انتشارات چاف , صفحه 201
[16] استفتاء از طریق سایت آیت الله مکارم شیرازی
[17] أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، ص: 320،مس1432.
[18] همان، م س 1431.
[19] مجمع المسائل (للگلپایگانی)، ج1، ص: 567، س 107.
[21] شمش، از معروفترین خدایان نواحى شرقى نزدیک، و به نام خداى قانون و نظم و عدالت بوده و مرکز پرستش وى در سیپار بود.
قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 2، ص 529، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، 1387ش.
[22] ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، ص 67، انتشارات فکر روز، 1375ش.
[23] همان، ص 82، 94 و 106.
[24] ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، ص 248، انتشارات پیروز، تهران، 1354ش.
[25]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله، ص 784، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.
[26] . ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 4، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، ج 11، ص 513، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 563، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانى، فواد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 653، نشر اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش
[27] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 528 و 529، دار القلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 154.
[28] زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 371، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[29] ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 8، ص 250 و 251، بینا، بیجا، بیتا؛ ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، ص 261، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، چاپ اول، 1386ش؛ اسماعیل صینى، محمود، المکنز العربی المعاصر، ص 24، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[30] برخی از آیات مربوط به تطیّر عبارتند از: نمل، 47؛ یس، 19.
[31] مفردات ألفاظ القرآن، ص 529.
[32] اعراف، 131.
[33] میزان الحکمه , جلد 3 , انتشارات دارالحدیث , صفحه 2353
[34] مناقب , جلد 1 , انتشارات علامه قم , صفحه 203
[35] سفینة البحار , جلد 2 , انتشارات کتابخانه نسائی , صفحه 102
[36] وسایل الشیعه , جلد 11 , انتشارات آل بیت , صفحه 361 ؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 8، ص 197 و 198، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[37]تفسیر نمونه , جلد 6 , صفحه 82
[38] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ,جلد 6
[39]محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران , جلد 3 , صفحه 17
[40] محسن , قرائتی , تفسیر نور , جلد 10 , صفحه 192
[41] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه,، ج ۲۴، ص ۴۲۴
[42]تفسیر نمونه، ج24 ص427
[43] سید رضی , نهج البلاغه, ترجمه : محمدجواد شریعت ,انتشارات کتابخانه ملی؛صفحه 546 , كلمات قصار جمله 400
[44], مکارم شیرازی ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ج24 ص428ناصر,
[45]بحارالانوار؛ ج63
[46] (تفسیر منهج الصادقین ج9 ص391)
[47] سوره قلم , آیه 51
[48] تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج ۵، ص ۲۱۵
[49] محسن , قرائتی , تفسیر نور , جلد 10 ,ناشر مرکز درسهایی از قرآن , چاپ دوازدهم , سال 1391 , صفحه 191
[50] سوره یوسف آیهی ۶۷
[51]سایت واژه یاب
[52]همان
[53]همان
[54] باید توجه داشت که «نحسات» در این آیه صفت براى «ایام» است، یعنى ایام مزبور توصیف به نحوست شده، در حالى که در آیات مورد بحث «فِی یَوْمِ نَحْس مُسْتَمِر»، «یوم» اضافه به «نحس» شده، و معنى وصفى ندارد منتها به قرینه آیه فوق باید بگوئیم در اینجا از قبیل اضافه «موصوف» به «صفت» است (دقت کنید).
[55] ـ دخان، آیه 3
[56] «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، «کتاب السماء و العالم»، صفحه 1 تا 91 و قسمتى بعد از آن
[57] تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 182 (حدیث 25)
[58] همان مدرک، صفحات 105 و 106
[59] همان مدرک، صفحه 58
[60] همان مدرک، صفحه 61
[61] «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، صفحه 92، جلد 1، باب (یوم النیروز و …).
[62] همان مدرک، صفحه 28، حدیث 12.
[63] «تحف العقول»، صفحه 482 ـ «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، صفحه 2، حدیث 6 (با کمى تلخیص).
[64] مجلسی، محمد باقر، حلیه المتقین، باب چهارم در بیان فضیلت تزویج و آداب آن، فصل چهارم
محمد باقر مجلسی , حلية المتقين , موسسه انتشاراتی امام عصر (عج) 1381 ,چاپ اول ,ص 57
[66] همان , ص57
[67] ص 57 همان ,
[68] ص 58 همان ,
[69]سوره بقره آیه138 ، ترجمه آیت الله مکارم
[70] پانزده گفتار، استاد مرتضی مطهری، ص 162