لبيك مرا با عكس هايم بپذير!
گویندکه می به گوش نتوان خوردن!
من یا حسین میشنوم مست میشوم…
لبیک یا حسین…
گویندکه می به گوش نتوان خوردن!
من یا حسین میشنوم مست میشوم…
لبیک یا حسین…
عید نوروز کم کم داره میادتقریبا از یکماه پیش همه دارن آماده میشن برای مهمونی عید ؛ بعضی ها خونه تکونی میکنن , بعضی ها هم سبزه کاری , میگن سبزه نشونه تغییره نشونه رشد و نمو هست با خودم فکر کردم :عجب از ما آدما برای اومدن مهمون های همیشگی انقدر تلاش میکنیم کثیفی ها و زشتی ها رو میشوریم ؛ و به جاش سبزه میکاریم که بگیم ما دیگه نمیخوایم مثل قبل باشیم و میخوایم رشد کنیم , هیچ فکر کردیم که شاید امسال یه مهمون جدید بیاد خونمون …. شاید وقتش رسیده باشه و مهدی زهرا امسال بیاد خونمون اون چطور تغییری رو دوس داره ….؟
حال ما منتظران حالت یک عاشق نیست بس که چشمان هوس در پی نان میگذرد
کاش برا اومدن امام زمان هم همینقدر توی خودمون آمادگی ایجاد میکردیم نه یک ماه یک روز فقط یک روزبخودمون بگیم شاید این هفته بیاد برا اومدنش آماده بشیم…افسوس…
شاید این هفته بیای و زمین تر باشد حال این مزرعه سوخته بهتر باشد
شاید این بار که از شهر میایی در ده خاک آبستن یک حاصل دیگر باشد!
مقدمه:
یکی از مسائلی که از زمانهای گذشته وجود داشته و افراد زیادی از آن سودجویی های کلان کرده اند مسئله خرافات است ؛ «خرافات جمع خرافه و درلغت به معنی مجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناختهها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علتومعلولها، و مانند آن.»[1] است در فرهنگ معین نیز تقریباً واژه هایی مشابه برای معنی خرافات ذکر شده است « جمع خرافت . 1 - سخنان بی اصل . 2 - افسانه ها.»[2] خرافات در اصطلاح نیز بیشتر به همین معانی بکار میرود, سخنانی که هیچ پایه علمی و یا حتی عقلی ندارند اما عده ای به آن ها معتقدند .
اما انچه در این میان مطرح است این است که منشأ خرافات کجاست و دین تاچه حد در پذیرش خرافات موثر است ؟
هرچند درباره بیشتر خرافات که ریشه و منشاء آنها کجاست و اساسا از چه زمانی به وجود آمده اند نمیتوان نظری قاطعانه داد هرچند معانی و منشا هایی برای برخی از آنها بیان شده است اما در این میان موانعی نیز وجود دارد اول : خود خرافات یک بحث بسیار کلی است و شامل بسیاری از امور میشود ؛ دوم : هرکدام از این امور برای خود ریشه و جایگاهی مختلف دارندو عملا نمیتوان همه آنها را یک جا به زمانی خاص نسبت داد ؛ سوم اینکه: عملا برخی از عقاید خرافی نیستند اما در دسته خرافات شمرده شده اند که همانطور که گفته شد ممکن است در برخی از فرعیات دچار خرافه شده باشند.
به هر تقدیرمسأله خرافات یک موضوع کوچک نیست و عملا در چنین مقاله ای کوتاه مجالی برای پردازش به تمام زوایای آن نمی باشد لذا دراین جا تنها به برخی از اموری چون سحرو جادو ,فال نیک و بد , سعد و نحس ایام و در پایان به خرافات وارد شده در سنت پسندیده ایرانی نوروز میپردازیم که بیشتر مورد توجه افراد است و برای جامعه دردسر ساز شده است .
قرآن كریم نیز هر چند بسیاری از امور اعتقادی را خرافی و نادرست و باطل می شمارد ولی با این همه برخی از اقسام و انواع امور شگفت انگیز را تایید كرده و حتی به آن ها به صورت های مختلف پرداخته است. مقاله حاضر در صدد تبیین این موضوعات و راه كارهای رهایی از این معضلات است .
1-مفهوم خرافه وبررسی منشا دینی در آن
یکی از داستانهایی که در مورد معنای خرافه گفته شده است این است که:
« خرافه نام مردی پری زاده از قبیله عذره (از طوایف عرب) بوده است، و او آنچه از پریان می دید نقل می کرد و مردم او را به دروغ متهم می ساختند و گفته او را باور نمی داشتند و می گفتند: هذا حدیث خرافة، و هو حدیث مستملح الکذب(یعنی این از گفته های خرافه است و این گفتاری نمکین اما دروغ است).این که گفته می شود: فلان داستان؛ خرافی است، چون به او منسوب بوده است . »[3]
علامه طبا طبائی نیز در تفسیر المیزان درباره خرافات چنین آورده است:
«آراء و عقایدی که انسان دارا می شود چند گونه هستند:
1ـنظری هستند و رابطهای بی واسطه با عمل ندارند مانند مسائل ریاضی و طبیعیات و ماوراء الطبیعة.
2ـ عملی هستند که بلا واسطه متعلق عمل واقع می شوند که انجام و یا ترک آن عمل سزاوار است.
راه دستیابی به نوع اول از عقاید, تبعیت از علم و یقین است ,که یا با برهان یا حس حاصل می شود. و راه دستیابی به قسم دوم از عقاید, تبعیت از اعمالی است که انسان را به خیر و سعادت رسانده و نفع او را تامین می نمایند و اجتناب جستن از اعمالی که منتهی به شقاوت او شده و به او ضرر می رسانند. حال اعتقاد پیدا کردن به چیزی که علم بدان نداریم در قسم اول(عقاید نظری) و اعتقاد به چیزی که خیر و شر آن را نمی دانیم در قسم دوم(عقاید عملی) ، اعتقاد خرافی خواهد بود.»[4]
بزرگترین دشمن خرافات در تاریخ بشری انبیاء بوده اند و آنانیکه بمعنای حقیقی کلمه متدین تر هستند؛ از خرافات دورتر هستند، اما چون خرافه سرایان مدرکی برای اباطیل خود ندارند به ناچار به یک منبع غیر محسوس آن را ربط می دهند و از عواطف و احساسات پاک مردم سوء استفاده می کنند لذا تلاش می کنند که خرافه های خود را به نام دین القاء کنند.
ناگفته نماند که معارف بلند دینی براحتی برای هر کسی اصطیاد نمی شود و گروهی چون نمی توانند به شهد حقیقت دست یابند؛ آن معانی بلند را در حد فهم خود تنزل می دهند و گاهی منشأ بعضی از خرافات؛ تطبیق کردن دین با ذهنیات بشری است.
البته ناگفته نماند که برخی از افراد چون قادر به درک مفاهیم بلندی چون روح , فرشته, جن و سایر مجردات نیستند آنها را جزء عقایدی خرافی میدانند و بدین سبب دین را منشا خرافات می دانند یا برخی از احادیثی که از معصومین (ع) مطرح شده است چنان است که در خورد فهم و شعور عرب جاهلیت بیان شده وبرای درک درست انسان آن روز به ناچار از کلمات چون جن و شیاطین استفاده شده است این درحالی است که امروزه دانشمندان از این احادیت به قوانین علمی بزرگی دست پیدا کرده اند و این سبب شده است که برخی دین را منشا خرافات بدانند.
مثلا در حدثی ازامام علی(عليه السلام) میخوانیم:« از لبه شکسته ی ظرف و از کنار دسته آن ، آب نخورید ، زیرا شیطان بر دسته ولبه شکسته می نشیند.»[5]در صورتی که منظور از شیاطین میکروب بوده ولی عرب جاهلیت آن روز چه میدانست میکروب چیست!
2- سحر و مفهوم آن
سحر در اصل به معنای هرکار و چیزی است که ماخذ آن مخفی و پنهان باشد , ولی در زبان روزمره , به کارهای خارق العاده ای می گویند که با استفاده از وسائل مختلف انجام میشود و آثاری از خود در وجود انسانها به جا میگذارد. که گاه صرفا جنبه نیرنگ , خدعه , چشم بندی و تردستی دارد و گاهی تنها جنبه روانی و خیالی دارد و از عوامل تلقینی در آن استفاده می شود, گاه از خواص ناشناخته فیزیکی و شیمیایی بعضی از اجسام و مواد و گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین.
سحر از نظر لغت به دو معنی آمده است :
« اول :به معنی خدعه , نیرنگ , شعبده و تردستی و به تعبیرقاموس الغة سحر یعنی خدعه کردن.
دوم : کل ما لَطُفَ وَ دَقَّ: آنچه عوامل آن نامرعی و مرموز باشد.»[6]
در مفردات راغب که مخصوص واژه های قرآن است به سه معنی اشاره شده :
«اول :خدعه و خیالات بدون حقیقت وواقعیت همانند شعبده و تر دستی.
دوم : جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنها.
سوم : با وسایلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییرداد ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست وواقعیت ندارد.»[7]
2,1 -ساحران چگونه از خواص اشیاء استفاده می کنند
در طول تاریخ به داستانهای زیادی در زمینه سحر و ساحران برخورد میکنیم و هم اکنون در عصر ما نیز کسانی که دست به این گونه کارها میزنند کم نیستند ,اما جالب اینجاست که در بیشتر این تردستی ها آنان از خواص موجود در اشیاء استفاده میکنند البته چون بسیاری از خواص موجوداتی که در گذشته بر توده مردم مخفی بود در زمان ما آشکار شده است و حتی کتاب هایی در زمینه آثار اعجاب انگیز موجودات مختلف نوشته اند , قسمت زیادی از سحر ساحران از دستشان گرفته شده است .چنانکه در داستان حضرت موسی نیز ساحران از ویژگی های ناشناخته جیوه استفاده کرده بودند.
و همچنین مثلا در شیمی امروز اجسام بسیاری را میشناسیم که وزنشان از هوا سبک تر است و اگر درون جسمی قرار داده شوند ممکن است آن جسم به حرکت در آید و کسی هم تعجب نمی کند , حتی بسیاری از وسایل بازی کودکان امروز شاید در گذشته یک نوع سحر به نظر می رسید .
امروزه در سیرک ها نمایش هایی می دهند که شبیه سحر ساحران گذشته است .که با استفاده از چگونگی تابش نور , آینه ها , خواص فیزیکی و شیمیایی اجسام صحنه های عجیب و غریبی به وجود می آورند که گاه دهان تماشاچیان از تعجب باز می ماند.[8]
سحر چیست و از چه زمانی به وجود آمده است
درباره اینکه سحر چیست و از چه تاریخی به وجود آمده بحث فراوان است اینقدر میتوان گفت که سحر از زمانهای خیلی قدیم در میان مردم رواج داشته است ولی تاریخ دقیقی برای آن دردست نیست و نیز نمی توان گفت چه کسی برای نخستین بار جادوگری را به وجود آورد.امادر داستان هاروت و ماروت معلوم میشود که سحر قبل از زمان حضرت سلیمان بوده است هرچند عده ای ریشه های آن را در یونان جستجو میکنند.
2,2-داستان هاروت و ماروت
« هاروت و ماروت نام دو فرشتهاست که در آیه۱۰۲ سوره بقره آمده است. این دو فرشته آمده بودند تا به مردم جادو بیاموزند و به آنها کمک کنند تا جادوی جادوگران را باطل کنند. اما پیش از آموزش جادو به هرکس به او هشدار میدادند که ما وسیله آزمایش شماییم مبادا از جادو در مسیر نادرست بهره برید با این حال شمار بسیاری کافر شدند و از جادو بجای بهره بردن در مسیر درست در به هم زدن رابطه میان زن و شوهرها استفاده کردند.»[9]
در تفسیر نمونه نیز در این باره چنین میخوانیم : «درباره اين دو فرشته كه به سرزمين بابل آمدند، افسانه ها و اساطير عجيبى بوسيله داستان پردازان ساخته شده و به اين دو ملك بزرگ الهى بسته اند تا آنجا كه به آنها چهره خرافى داده اند، و حتى كار تحقيق و مطالعه پيرامون اين حادثه تاريخى را بر دانشمندان مشكل ساخته اند .
آنچه از ميان همه اينها صحيح تر به نظر مى رسد و با موازين عقلى و تاريخى و منابع حديث سازگار است همان است كه در ذيل مى خوانيد: «در سرزمين بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى و ايذاء مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان ماءمور ساخت كه عوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر كنار دارند. ولى اين تعليمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا كه فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نيز تشريح كنند، تا مردم بتوانند از اين راه به پيشگيرى پردازند.
اين موضوع سبب شد كه گروهى پس از آگاهى از طرز سحر, خود در رديف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند. با اينكه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند كه اين يك نوع آزمايش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از اين تعليمات يك نوع كفر است ، اما آنها به كارهائى پرداختند كه موجب ضرر و زيان مردم شد»[10].
آنچه در بالا آورديم چيزى است كه از بسيارى از احاديث و منابع اسلامى استفاده مى شود و هماهنگى آن با عقل و منطق آشكار است ، از جمله حديثى كه از عيون اخبار الرضا (عليه السلام ) نقل شده (كه در يك طريق از خود امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) و در طريق ديگرى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) است ) به روشنى اين معنى را تاءييد مى كند . « اما متاسفانه بعضى از مورخان و نويسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران در اين زمينه تحت تاثير افسانه هاى مجعولى قرار گرفته اند و داستانى را كه در افواه بعضى از عوام مشهور است درباره اين دو فرشته معصوم الهى ذكر كرده اند كه : آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را براى اين به زمين فرستاد تا بدانند اگر آنها نيز جاى انسانها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصيت مى كردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمين مرتكب چندين گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نيز ساختند، همه اينها بى اساس و جزء خرافات است و قرآن از اين امور پاك مى باشد و اگر تنها در متن آيات فوق بينديشيم خواهيم ديد كه بيان قرآن هيچ ارتباطى با اين مسائل ندارد.»[11]
با اینکه دیدگاه های متفاوت درباره این داستان بسیار است اما اینگونه به نظر میرسد که محققین تفسیرنمونه دلایل جامع تر و عقلانی تری ارائه داده اند.
2,3-سلیمان و ساحران بابل
یکی از مسایلی درباره سحر مطرح است بحث جادو وجنبل و رابطه با جنیان در زمان حضرت سلیمان (ع) است از احادیث چنین بر می آید که «در زمان سلیمان (ع) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگهداری کنند این نگهدار شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته .
پس از وفات سلیمان (ع) گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند , بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگری ها بر کشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام می داد.
گروهی از بنی اسرایل هم از آنها تبعیت کردندو سخت به جادوگری دل بستند تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند .این قضیه تا آنجا در اذهان مردم جا افتاد بود که وقتی پیامبر خاتم ضمن آیاتی اعلام کرد سلیمان پیامبر است گروهی از علمای یهود گفتند از او تعجب نمی کنید؟و اینچنین بر پیامبر بزرگی چون سلیمان افتراء زدند و او را کافر دانستند.
« اما او هرگز به سحر توسل نجست و از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد (ولی شیاطین کافر شدند وبه مردم تعلیم سحر دادند:وَ لکِنَّ الشَّیاطیِنَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ لنَّاسَ السِّحرَ) »[12]
2,4-تاثیر سحر و ساحران
سوره بقره درباره سحر در زمان های گذشته و امروز و حکم سحر از نظر اسلام , و چگونگی تاثیر آن مفصل بحث کرده است « در سوره فلق به پیامبر دستور میدهد از سحر ساحران یا مانند آن به خدا پناه ببرد. و این مفهومش این نیست که پیامبر مورد سحر آنان قرار گرفته بلکه درست به این می ماند که پیغمبر از هرگونه اشتباه , خطا و گناهی نیز به خدا پناه می برده , یعنی با استفاده از لطف خدا از این خطرات مصون می مانده و اگر لطف خدا نبود امکان تاثیر سحر در حق او بود ؛ و از سوی دیگر دلیلی نداریم که منظور از نفاثات فی العقد ساحران باشد .»[13]
ساحران افراد منحرف و دنیا پرستی هستند که اساس کارشان بر تحریف حقایق است و با این نشانه به خوبی میتوان آنها را شناخت در حالی که دعوت انبیاء و محتوای آن گواه صدق معجزات آنهاست .اما ساحران چون به نیروی بشری متکی هستند , همیشه کارشان محدود است , اما پیامبران که از نیروی الهی بهره میگیرند , معجزاتشان عظیم و نامحدود است .[14]
2,5-نتیجه تحقیق میدانی درباره سحر
از جمله سولاتی که در تحقیق میدانی از آن سوال شده بود بحث دعا نویسی و جادو جنبل هایی بود که گاه افرادی با عنوان پهلوان در مجامع کوچک مثل روستا ها به نمایش میگذارند .
تقریبا بیش از 70 درصد از افراد مسن به مساله دعا نویسی اعتقاد داشتند و حتی داستانها و ماجراهایی را تعریف کردند که یا به چشم خود دیده بودند و یا درباره نزدیکانشان شنیده بودند. اما افراد جوان تر این مسائل را با تعجب گوش داده و شاید با شنیدن همان چند داستان به این مسائل معتقد میشدند ؛ درمیان این افراد کسانی نیز بودند که با استفاده از اطلاعات مذهبی خود این مباحث را دروغ و مغایر با آموزه های دین میدانستند و درمقابل این مباحث بحث عدل الهی را به میان می آوردند که : نمیتوان این دعا نویسی را موثر در سرنوشت دیگران دانست چرا که خداوند عادل است و این با عدل الهی و قضا و قدر سازگار نیست.
نقد :اولا :دعا مانند یک چاقو میماند که هم میتوان با آن میوه پوست گرفت هم میتوان آدم کشت و این آزمایش الهی است تا هرکس نشان دهد از نعمات الهی چگونه استفاده میکند ثانیا در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است : « سه گروه داخل بهشت نمی شوند : کسی که همیشه شراب مینوشد (دائم الخمر )و کسی که پیوند با خویشاوندان را قطع کند و کسی که جادو گری را راست و حقیقت بپندارد .»[15] و این بدان معناست که سحر نمیتواند اراده خدا را نغض کند البته با توجه به استفتاء بنده درمورد مغایرت دعانویس با عدل الهی ازدفتر آیت الله مکارم ایشان چنین جواب دادند:
«توجه داشته باشید که ساحران و افراد دیگر نمی توانند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينش دخالت كنند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايند بلكه اينها خواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سوء استفاده، و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسان ها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل آنها.»[16]
وسایر مراجع نیز درباره جواز مراجعه به دعا نویسان چنین گفته اند :خواندن و نوشتن دعاهای مأثور (مستند به معصومین و معتبر) برای رفع گرفتاری هایی مانند بیماری، چشم زخم و وسوسه و…از نظر اسلام و فقها و مراجع امری صحیح و پسندیده است. مقام معظم رهبری در پاسخ به سؤالی در زمینه دعا و دعا نویسی و تبرک به دعاها فرموده اند:« اگر دعاها از ائمه اطهار «علیهم السلام» نقل و روایت شده باشند و یا مضامین آنها حق باشد، تبرّک جستن به آنها اشکال ندارد. همان گونه که تبرّک جستن به دعاهاى مشکوک به این امید که از معصوم «علیه السلام» باشند، اشکال ندارد.»[17] ایشان همچنین در باره اجرت دعا نویسی فرموده اند:« دریافت یا پرداخت مبلغى به عنوان اجرت نوشتن دعاهاى وارده اشکال ندارد.»[18]
فقیه و مرجع بزرگوار تقلید حضرت آیت ا.. گلپایگانی ره در پاسخ به این سؤال که ” عدّهاى از مردم به منظور برطرف شدن گرفتاریها یا مثلا پیدا شدن گم شده و مانند اینها به دعا نویس مراجعه مىکنند و از وى تقاضاى دعا یا فال یا سحر مىکنند و او هم خبرهائى مىدهد که گاهى درست از آب در مىآید آیا مشروع است یا خیر؟"، فرموده اند:« نوشتن دعاهاى مأثوره براى برطرف شدن گرفتاریها مانع ندارد ولى توسّل به فال و سحر و خبر دادن از خفایاى امور اشخاص که راضى به افشاى آن نیستند جایز نیست.»[19]
اما در مورد چیزهایی مثل تخم مرغ شکستن و نوشتن حروف و لغات و کلمات و سوزاندن آنها، برای رفع چشم زخم و وسوسه که دلیل معتبری برآن نداریم نمی تواند مورد پذیرش قرار گیرد، بلکه در صورتی که سوزاندن اوراقى که در آن اسم جلاله و آیات قرآنى و اسامی پیامبر(ص) و ائمه (ع)نوشته شده است بى احترامى محسوب شود، جایز نیست.
همچنین باید توجه داشت افرادی که امروزه به اسم دعا نویس اقدام به این کار می کنند، غالبا قابل اعتماد نیستند
3-مفهوم فال و پیشینه آن
فال بد و نیک، در بین بسیارى از ملتها رواج داشته و دارد. و به انواع گوناگونی همچون کفبینی، شانهبینی، ماسهبندی و… از قدیم رواج داشته و عموم مردم در مواقع دودلی، نگرانی و درماندگی دست به اینکار میزنند.
اما شاید بتوان گفت اولین کسانی که فالگیری را شروع کردند کولی های فرانسوی بودند که کم کم این کار انها بین مردم رواج پیدا کرد.در ایران نیز ظاهرا با حمله مغولها جادوگری و طالع بینی نیز وارد کشور شده است.[20] که امروز به گونه های متفاوتی دیده میشود مثلا : فال به دیدار و چهرهزدن، فال به بدشگونی صدای برخی پرندگان مانند جغد و کلاغ، فال نخود، فال قهوه ,فال حافظ, فال پاکت و برتر از اینها استخاره با قرآن کریم نمونههایی از آن است.
آنان اموری را به فال نیک می گرفتند و دلیل بر پیروزی و پیشرفت کارشان می دانستند و اموری را به فال بد می گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامی و عدم پیروزی می پنداشتند . در حالی که هیچگونه رابطه منطقی در میان پیروزی و شکست با اینگونه امور وجود نداشت , مخصوصا در قسمت فال بد , غالبا جنبه خرافی و نامعقولی داشته ودارد . این دو گرچه اثر طبیعی ندارند , ولی بدون تردید اثر روانی میتوانند داشته باشند ,فال نیک غالبا مایه امیدواری و حرکت است و فال بد موجب یاس و ناامیدی و سستی و ناتوانی .
از کهن ترین نمونههای فال بینی از شهر «سیپار» میتوان نام برد که در آنجا «شمش»[21] را بسیار میستودند و به او افتخار میکردند و میپنداشتند که وی هنر غیبگویی و فالبینی را رونق بسیار بخشیده است.[22] پدر تموز (Tammuz) نینازو نام داشت و خداوندگار فالبینی به وسیلهی آب به شمار میرفت. همچنین فال گرفتن «گیلگمش»(Gilgamesh).[23] در زندگی اجتماعی و سیاسی یونانیان پیشگویی و تفأل نقش مؤثّری داشته است. یونانیان دربارهی هر چیزی میخواستند ارادهی خدایان را بدانند و میپنداشتند ارادهی خدا با علایم مختلفی که تفأل نامیده میشود، ظهور میکند. غرّش رعد، پرواز پرندگان، صدا کردن گوش و عطسه از وسایل تفأل بود.[24]
فال؛ به معانی «شگون، پیشبینی و پیشگویی» آمده است.[25] در زبان عربی «فأل» میگویند که به معنای خوشبینی و تفأل به نیکی و خوبی، و ضد «طیرة»(شُوم) است.[26]
واژهی «تطیّر» از ریشهی «طیر» (پرنده) گرفته شده است و به معنای فال زدن به پرندگان است، ولى بعدها دربارهی هر چیزى که با آن فال نیک یا فال بد بزنند به کار رفته است (تفاؤل و تشاؤم).[27]
رابطهی بین تطیّر و طیر و نحوهی اشتقاق تطیّر از طیر را این چنین شرح دادهاند: « عرب ها به مرغان فال میزدند، و آن را «زجر» مینامیدند، و چون به سفر میرفتند، و در راه به آن برمیخوردند، کارى میکردند که آن را از خود دور کنند، اگر از طرف چپ ایشان به طرف راستشان پرواز میکرد آن را به فال نیک میگرفتند، و اگر از طرف راست ایشان به سوى چپشان میپرید آن را شوم دانسته و به فال بد میگرفتند، به همین جهت فال بد را تطیّر نامیدند.[28] تا اینکه پس از گذشت زمان غالباً در تشاؤم (شوم بودن)بهکار رفت و مترادف آن شد؛ یعنی تنها در مورد چیزهایی بهکار برده شد که انسانها آنها را اسباب بدی میپنداشتند.» [29]
طائر واژهی دیگری است که یکی از موارد استعمال آن در قرآن کریم در ارتباط با موضوع تطیّر است[30] و به معنای بدبختی و شوم بهکار رفته است؛مثلا در آیه 131 سوره اعراف آمده است که :(…و اَلا انَّما طائِرُهُم عندَ اللهِ وَلکِنَّ اکثرهم لایعلَمُون؛ بدبختی و عقوبتی که خداوند در برابر اعمال بد کفار و مشرکان تدارک دیده است[31]«(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامى که نیکى (و نعمت) به آنها میرسید، میگفتند: به خاطر خود ماست، ولى موقعى که بدى (و بلا) به آنها میرسید، میگفتند: از بدشگونی موسى و کسان اوست! آگاه باشید سرچشمهی همه اینها، نزد خداست ولى بیشتر آنها نمیدانند».[32]
3,1-فال نیک و بد در اسلام
همانطور که گفته شد شاید تنها اثری که فال میتواند داشته باشد اثر روانی آن است که فال نیک مایه امیدواری و فال بد مایه یاس و ناامیدی میشود. شاید به خاطر همین موضوع است که در روایات اسلامی از فال نیک نهی نشده است اما فال بد به شدت محکوم گردیده است .
در حدیث معروفی از پیامبر نقل شده است « تفائلوا با الخیره تجدوه »[33] یعنی کارها را به فال نیک بگیرید و امیدوار باشید تا به آن برسید ؛ جنبه اثباتی این موضوع منعکس است و در حالات خود پیغمبر و پیشوایان اسلام نیز دیده میشود که گاهی مسائلی را به فال نیک می گرفتند , مثلا در جریان بر خورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین حدیبیه می خوانیم :« هنگامی که سهیل بن عمرو به عنوان نماینده کفار مکه به سراغ پیامبر آمد و حضرت از نام او آگاه گردید , فرمود (قد سهل علیکم امرکم ) یعنی از نام سهیل من تفأل می زنم که کار بر شما سهل و آسان می گردد.»[34]
دانشمند معروف دمیری که از نویسندگان قرن هشتم هجری است , در یکی از نوشته های خود اشاره به همین مطلب کرده و می گوید : «این که پیامبر فال نیک را دوست می داشتند , به خاطر آن بود که انسان هرگاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر قدم برمیدارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختی کشیدن است.»[35]
اما از فال بد که عرب آن را تطیّر و طیره می نامد , در روایات اسلامی شدیداً مذمت شده چنان که در قرآن مجید نیز مکرر به آن اشاره و آن را محکوم کرده است.
از جمله در حدیثی از پیامبر می خوانیم : (الطیره شرک) فال بد زدن و آن را موثر در سرنوشت دانستن یک نوع شرک به خداست .و نیز می خوانیم : (اگر فال بد اثری داشته باشد همان اثر روانی است) امام صادق (ع) فرمودند : « فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را می پذیری , اگر آن را سبک بگیری کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری پراثر , و اگر به آن اعتنا نکنی , هیچ اثری نخواهد داشت .»[36]
در اخبار اسلامی از پیامبر نقل شده است که راه مبارزه با فال بد بی اعتنایی است . از پیامبر (ص) نقل شده است که : « سه چیز است که هیچ کس از آن سالم نمی ماند و وسوسه های آن در درون قلب غالب اشخاص پیدا می شود ؛ فال بد , حسد و سوء ظن , عرض کردند : چه کنیم ؟ فرمودند : هنگامی که فال بد زدی اعتنا مکن و بگذر و هنگامی که حسد در دلت پیدا شد , عملا کاری برطبق آن انجام مده و هنگامی که سوء ظن پیدا کردی آن را نادیده بگیر .»[37]
عجیب است که موضوع فال بد و نیک , حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی و در میان افراد به اصطلاح روشن فکر, و حتی نوابغ معروف وجود داشته و دارد .از جمله در میان غربی ها رد شدن از زیر نردبام , افتادن نمک دان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته می شود .
با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد , و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه برای مبارزه با آن تقویت روح , توکل و اعتماد بر خدا در دلهاست , همان طور که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است .[38]
3,2- نتیجه تحقیق میدانی درمورد فال زدن
بیشتر سوالاتی که در تحقیق میدانی مطرح شده بود درمورد فال زدن بود,چراکه این مساله از شیوع بیشتری برخوردار است و اتفاقا افراد جوان تر نیز با شوق بیشتری از این مساله حمایت میکردند شاید مهمترین دلیل این مساله جنبه امید دهنده فال بود و بخاطر همین مساله افراد بیشتری از آن حمایت میکردند مثلا درمورد فال به پرندگان یا تفال سایراتفاق های ساده اطراف دیده میشد که افرادی بسیار به آن ها معتقد بودند و با انرژی فراوانی از آن سخن میگفتند.
نقد : همانطور که گفته شد شاید تنها اثری که فال دارد اثر روانی آن است و اگر درمواردی نیز مشاهده میشود که فال درست در می آید بر اثر تلقین و تاثیر بر ضمیر ناخود آگاه انسان است نه چیز دیگر.همانطور که در کتاب قانون راز به مساله تلقین و اثر آن بر ضمیر ناخود آگاه انسان پرداخته شده و دانشمندان و روانشناسان زیادی از آن حمایت کرده اند.
4-چشم زخم
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند : «( انّ العین حقٌّ و انّها تُدخل الجمل و الثور التنور) یعنی : چشم زخم حق است و به قدری کارساز است که شتر و گاو را داخل تنور میکند .»[39] این سخن، کنایه از این است که شتر بر اثر چشم زخم، مریض میشود و صاحبش از ترس تلف شدنش، او را ذبح میکند. یعنی بعضی از چشم ها تا این حد قدرت دارند.
البته همیشه اینطور نیست که چشم زخم تنها از جانب دشمن باشد گاهی ممکن است دوست از دوست خودش به خاطر داشتن کمالی تعجب کند و لذا در حدیث داریم که اگر از دوست خود چیزی دیدید که تعجب کردید خدا را به یاد آورید تا بلای چشم زخم دفع شود و چه بسیارند کسانی که به وسیله چشم زخم هلاک شده و جان داده اند .
«البته حق بودن چشم زخم به این معنا نیست که ما نسبت به برخی از افراد سوء ظن داشته باشیم و آنان را متهم به شوری چشم کنیم . و یا کوتاهی های خودمان را در بعضی از موارد به حساب چشم زخم بگذاریم . در روایات می خوانیم : صدقه , دعا , خواندن سوره های ناس و فلق و امثال آن میتواند مانع چشم زخم شود .»[40]
4,1- واقعیت چشم زخم
آیت االه مکارم درباره حقیقت چشم زخم نوشته اند : «چشم زخم نیروی مرموزی است که در چشم برخی انسانها وجود دارد که ممکن است با یک نگاه مخصوص، طرف مقابل را بیمار یا هلاک کند .»[41]
بسیاری از مردم چشم زخم و شوری چشم را جزو امور خرافی دسته بندی می كنند و هیچ گونه اعتقاد و باوری به آن ندارند. با این همه به نظر می رسد كه قرآن بر خلاف این باور نه تنها آن را جزو امور خرافی دسته بندی نمی كند بلكه به نمونه هایی از آن نیز اشاره می كند و گزارش های تاریخی قرآنی از گذشتگان و پیشینیان نیز آن را تایید می كند..
بررسی های علمی اثبات كرده است كه آدمی دارای نیروی شگفتی است كه می تواند آثار مثبت و یا منفی به جای گذارد.
دانشمندان امروز بر این باورند كه در برخی از افراد، روح و توان منحصر به فردی است كه می تواند اشیا را نه تنها جا به جا كند بلكه مانند اشعه لیزر آن را منفجر و متلاشی نماید. این انرژی گاه از راه چشم ساطع می شود..
مفسران تفسیر نمونه بر این باورند كه این نیرو در برخی از چشم ها تقویت شده و شخص از راه امواج ویژه ای می تواند در دیگری تأثیر بگذارد. بسیاری می گویند كه افرادی را دیده اند و یا می شناسند كه می توانند از راه چشم، حیوانی را بكشند و یا اشیایی را جابه جا كرده و یا وسیله ای را تخریب كنند. به نظر آنان نه تنها نباید در انكار این امور لجاجت كرد بلكه باید امكان وجودی و وقوعی آن را از نظر عقل و علم دور نداشت و آن را پذیرفت.[42]
از حضرت امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده كه فرمودند:« العین حق و الرقی حق؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا و خداوند برای دفع آن نیز حق است. »[43] مفسران تفسیر نمونه بر این اعتقادند كه دعا و توسل به خدا می تواند نیروی مرموز چشم ها را بی اثر سازد و از آثار مخرب آن جلوگیری كرده و یا بكاهد. [44]از رسول گرامی نقل شده كه فرمود: چشم زخم واقعیت دارد و مرد را در قبر و شتر را در دیگ قرار می دهد[45]و نیز آن حضرت روزی از گورستان بقیع می گذشت به همراهان خویش فرمود: « به خدا سوگند! بیش تر اهل این گورستان به سبب چشم زخم در این جا آرمیده اند. » [46]
4,2- قدرت تخریبی چشم در افراد متفاوت
قدرت تخریبی چشم بستگی به نیروی باطنی هر شخص مختلف است. انسان ها به طور طبیعی از چنین توان و انرژی برخوردار می باشند. البته در برخی از اشخاص به سبب علل طبیعی و یا آموزش های خاص و تحولات درونی و بیرونی تقویت می شود و ناخودآگاه آثار خود را به جا می گذارد ولی این گونه نیست كه این نیرو اختصاص به برخی داشته باشد و دیگران از آن محروم باشند بلكه همگان دارای نیرو و توانی از این دست هستند.
اما باید توجه داشت که وسوسه های شیطان سبب نشود که اعتقاد به این امر ایجاد بدبینی در میان دوستان و اطرافیان کند زیرا در این گونه شرایط مشکلات بسیاری پیش میآید و بدبینیها نیز بیشتر میشود و به دنبال آن گرفتاریها و نکبت در زندگی افزایش مییابد.
4,3- چشم زخم از منظر قرآن کریم
به نظر میرسد در قرآن، آیهای که به صراحت از «چشم زخم» سخن گفته باشد وجود ندارد اما در قرآن آیاتی وجود دارد که در مورد «چشم زخم» به آن استناد شده است از جمله :
« وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ؛و مسلماً نزدیک بود کسانی که کفر ورزیدند هنگامی که آگاه کننده (= قرآن) را شنیدند با چشمانشان تو را بلغزانند و میگویند: قطعاً او دیوانه است»[47]
بعضی مفسران نقل کردهاند که : «در قبیلهی بنی اسد افرادی بودند که قدرت چشم زخم داشتند و برخی از آنها میخواستند پیامبر(ص) را چشم زخم بزنند که آیهی فوق به این مناسبت نازل شد.»[48]
البته آیت الله قرائتی دیدگاه دیگری را نیز مطرح کرده اند که: « با توجه به سیاق و لحن آیه که میفرماید: «نزدیک است که کافران با چشم، تو را بلغزانند» میتوان این قول را نیز پذیرفت که: این آیه کنایه از نگاههای بسیار غضب آلود است مثل اینکه میگوییم فلان کس آنچنان بد به من نگاه کرد که گویی میخواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد.»[49]
و نیز در جای دیگر میفرماید :
«وَ قَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ »[50]
دراین آیه شریفه آمده که حضرت یعقوب(ع) از فرزندش میخواهد که از یک در وارد نشوند بلکه از چند در وارد شوند علت این امر چیست؟
گروهی از مفسران گفتهاند: علت این بوده که برادران یوسف از جمال کافی بهرهمند بودند (اگر چه یوسف نبودند ولی برادران او بودند) و هم قامتهای رشید داشتند، و پدر نگران بود که جمعیت یازده نفری که قیافههای آنان نشان میداد از یک کشور به مصر آمدهاند، توجه مردم را به خود جلب کنند، او نمیخواست از این راه چشم زخمی به آنها برسد.
درست است که چشم زخم حق است اما قبول تأثیر چشم زخم به این معنا نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستور شرع است و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه به اصل موضوع میشود، همان گونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است .
به هرحال سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون میپرد، قابل توجیه میباشد، هر چند عوامالناس آنرا با مقدار زیادی از خرافات آمیختهاند.
5- مفهوم سعد و نحس ایام و پیشینه آن
در میان مردم معمول است، بعضى از روزها را «روز سعد و مبارک»، و بعضى را «روز شوم و نحس» مى شمرند، هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است ، اما سخن اینجا است که، این اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذیرفته شده؟ و یا از اسلام گرفته شده است؟
البته، این از نظر عقل محال نیست که، اجزاء زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضى داراى ویژگیهاى نحوست، و بعضى ویژگیهاى ضد آن، هر چند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات یا نفى چنین مطلبى در اختیار نداریم، همین اندازه مى گوئیم: ممکن است، ولى از نظر عقل ثابت نیست.
بنابراین، اگر دلائل شرعى از طریق وحى، که افقهاى وسیع ترى را روشن مى سازد، بر این معنى در دست داشته باشیم، قبول آن نه تنها بى مانع، بلکه لازم است.
درباره ریشه معنایی سعد درفرهنگ معین چنین آمده است :« سعد در عربی نقیض نحس باشد, نیک , همایون شدن , نیکبختی , میمون و مبارک شدن , نیک بخت کردن , نیکبخت گردانیدن »[51]
و درباره کلمه نحس گفته اند : «شوم ، نامبارک . ج . نحوس »[52] و در فرهنگ دهخدا به معانی« بداختر, نافرجام شوم , نامبارک , مرخشه , نقیض سعد , نامبارک , ضد سعد , مشئوم . منحوس , منحوسه , ناخجسته , نافرخنده , بدبخت»[53]آمده است.
5،1- سعد و نحس ایام از دیدگاه اسلام
در آیات قرآن، تنها در دو مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است: یکى در آیات سوره قمر، و در قرآن کریم درباره سعد و نحس ایام سخن گفته شده است از جمله در آیه 16 سوره «فصّلت» که درباره ماجراى قوم «عاد» سخن مى گوید، در آنجا مى خوانیم: « فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیّام نَحِسات: «ما تندبادى سخت و سرد در روزهاى شومى بر آنها مسلط ساختیم».[54]
و در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضى از آیات قرآن دیده مى شود، چنان که درباره «شب قدر» مى فرماید: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَة مُبارَکَة: «ما قرآن را در شبى پربرکت نازل کردیم».[55] .
به این ترتیب، قرآن جز اشاره سربسته اى به این مسأله ندارد، ولى در روایات اسلامى، به احادیث زیادى در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد مى کنیم که، هر چند بسیارى از آنها روایات ضعیف است، و یا احیاناً آمیخته با بعضى روایات مجعول و خرافات مى باشد، ولى همه آنها چنین نیست، بلکه روایات معتبر و قابل قبولى در میان آنها بدون شک وجود دارد، چنان که مفسران نیز در تفسیر آیات فوق بر این معنى، صحه نهاده اند.
محدث بزرگ، مرحوم علامه «مجلسى» روایات فراوانى در «محمد باقر , مجلسی , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران » در این زمینه آورده است.[56]
در اینجا به طور خلاصه و مختصر به چند روایت اشاره میکنیم در این روایات «سعد و نحس ایام» در ارتباط با حوادثى که در آن واقع شده است، تفسیر شده، فى المثل در روایتى از امیر مؤمنان «على»(علیه السلام)مى خوانیم: « شخصى از امام(علیه السلام) درخواست کرد تا درباره روز «چهارشنبه» و فال بدى که به آن مى زنند و سنگینى آن، بیانى فرماید که منظور کدام چهارشنبه است؟
فرمود: آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِى الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمَحَاقُ وَ فِیهِ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ أَخَاهُ… وَ یَوْمَ الْأَرْبَعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الرِّیحَ عَلَى قَوْمِ عَاد: «منظور چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد، و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم «عاد» فرستاد».[57]
لذا بسیارى از مفسران به پیروى بسیارى از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس مى دانند، و از آن تعبیر به «أَرْبَعاءُ لاتَدُور» مى کنند (یعنى چهارشنبه اى که تکرار نمى شود).
در بعضى دیگر از روایات، مى خوانیم: روز اول ماه، روز سعد و مبارکى است; چرا که آدم در آن آفریده شد، همچنین روز 26; چرا که خداوند دریا را براى موسى شکافت.[58]
یا این که:« روز سوم ماه، روز نحسى است; چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند، و لباس بهشتى از تن آنها کنده شد.»[59]
یا این که: «روز هفتم ماه، روز مبارکى است; چرا که نوح سوار بر کشتى شد (و از غرقاب نجات یافت).»[60]
یا این که: در مورد «نوروز» در حدیثى از «امام صادق»(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «روز مبارکى است که کشتى نوح بر جودى قرار گرفت، و جبرئیل بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل شد، و روزى است که على(علیه السلام) بر دوش پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفت بتهاى کعبه را شکست، و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود…».[61]
در حدیث دیگر، مى خوانیم: «یکى از یاران امام ششم(علیه السلام) از آن حضرت پرسید: آیا در هیچ روزى از روزهاى مکروه چهارشنبه و غیر آن، سفر کردن مناسب است؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «سفرت را با صدقه آغاز کن و «آیة الکرسى» را به هنگامى که مى خواهى حرکت کنى، تلاوت کن» (و هر کجا مى خواهى برو).»[62]
در حدیث دیگرى نیز آمده است: یکى از یاران امام دهم «على بن محمد الهادى»(علیه السلام) مى گوید: «خدمت حضرت(علیه السلام) رسیدم، در حالى که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، سوارى از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعیت گرفتار شدم، و لباسم را پاره کردند، گفتم: خدا مرا از شر تو اى روز حفظ کند، عجب روز شومى هستى! امام(علیه السلام) فرمود: با ما ارتباط دارى و چنین مى گوئى؟! و روز را که گناهى ندارد، گناهکار مى شمرى؟ آن مرد نقل مى کند از شنیدن این سخن، به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم، عرض کردم: اى مولاى من! استغفار مى کنم، و از خدا آمرزش مى طلبم، امام(علیه السلام) افزود: مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا إِذَا جُوزِیتُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فِیهَا؟: «روزها چه گناهى دارد که شما آنها را شوم مى شمرید، هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را مى گیرد»؟!
راوى مى گوید: «عرض کردم من براى همیشه از خدا استغفار مى کنم و این توبه من است اى پسر رسول خدا»!
امام(علیه السلام) فرمود: مَا یَنْفَعُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکُمْ بِذَمِّهَا عَلَى مَا لَاذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یا حَسَن أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عاجِلاً وَ آجِلاً؟، قُلْتُ: بَلِى یا مَوْلاىَ، قالَ(علیه السلام) لاتَعُدْ وَ لاتَجْعَلْ لِلْأَیَّامِ صُنْعاً فِی حُکْمِ اللَّهِ!: «این براى تو فایده اى ندارد، خداوند شما را مجازات مى کند، به مذمت کردن چیزى که نکوهش ندارد، آیا تو نمى دانى که خداوند ثواب و عقاب مى دهد، و جزاى اعمال را در این سرا و سراى دیگر خواهد داد، سپس افزود: دیگر این عمل را تکرار مکن و براى روزها در برابر حکم خداوند کار و تأثیرى قرار مده»![63]
این حدیث پر معنى، اشاره به این است که، اگر روزها هم تأثیرى داشته باشد، به فرمان خدا است، هرگز نباید براى آنها تأثیر مستقلى قائل شد، و از لطف خداوند خود را بى نیاز دانست، و آنگهى، نباید حوادثى را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد، به تأثیر ایام ارتباط داد، و خود را تبرئه کرد. و شاید این بیان بهترین راه، براى جمع میان اخبار مختلف در این باب است
5,2- اسلام و تاثیر کواکب بر حوادث زمینی
در روایات بسیاری مشاهده شده است که حالت کواکب آسمانی را بر وقایع زمینی موثر دانسته اند از جمله :
چنانکه امام صادق (ع) فرموده اند: «در اول ماه و میان ماه و آخر ماه جماع مکن که باعث سقط فرزند (جنین) می شود و اگر فرزندى متولد شود ممکن است دیوانه باشد یا صرع داشته باشد »[64]
- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: « مرد نباید در شب چهارشنبه با زن خود جماع کند.»[65]
5- حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) فرموده اند:« هر که جماع کند با زن خود در تحت الشعاع پس با خود قرار دهد افتادن فرزند از شکم پیش از آنکه تمام شود.»[66]
6- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: «جماع مکن در اول ماه و میان ماه و آخر ماه که باعث این می شود که فرزند سقط شود و نزدیک است که اگر فرزندی بهم رسد دیوانه باشد یا صرع داشته باشد، نمی بینی کسی را که صرع می گیرد اکثر آن است که یا در اول ماه یا در آخرماه می باشد.»[67]
- حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) فرموده اند: «که مستحب است در شب اول ماه رمضان جماع کردن »[68]
و شاید این احادث و احادیث نقل شده دیگرمجوزی باشند که ما تغییرات حالات کواکب را بر وقایع زمینی موثر بدانیم , چنانکه برخی از منجمین با توجیحات خود این واقعه را تایید کرده اند اما در این نوشتار مجالی برای پردازش به این مساله نیست .
6-ریشه های خرافات در نوروز
درباره ریشه خرافات در نوروز استاد مطهری نوشته اند :« در بین پیروان دین اسلام به ویژه مردم عادی و آنهایی که از معارف غنی اسلامی بی خبرند نیز خرافات مشاهده می شود. سنت دیرین ایرانی نوروز از این قاعده مستنی نیست با وجود آداب بسیار نیک همچون دید و باز دید اعمال خرافی در این آیین ملی وجود دارد. بزرگان دینی در طول تاریخ تلاش کردند که مردم مسلمان را نسبت به خرافی بودن برخی از اعمال نوروز آگاه کنند و به اعمال نوروزی رنگ دینی بدهند که :
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ …[69]؛ رنگ خدایى(بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟!
در نوروز عمده خرافات در خصوص روز سیزدهم فروردین است. مردم عوام آن روز را نحس می دانند و برای اینکه از نحسی این روز رها شوند روز سیزده از خانه به بیابان و سبزه زار پناهنده می شوند. در کنار این خرافه چند خرافه دیگر نیز پدید آمده که ظاهرا ناشی از همین نحس دانستن این روز است. مانند سبز کردن سبزه قبل از عید و گذاشتن آن سر سفره هفت سین و در آخر دور ریختن آن در روز سیزدهم. البته یک خرافه دیگر در مراسمات قبل از عید به نام چهارشنبه سوری هست که برای آن نیز نمی توان توجیه عقلایی یافت. بلکه تا به حال آثار و تبعات جبران ناپذیر جسمی و روحی بدنبال داشته است. سفره هفت سین هم با اعتقاد به اینکه شگون می آورد دلیلی ندارد اما از آن جهت که فال نیک است عیبی نباید داشته باشد مگر آنکه قائل شویم که این عمل می تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند. یعنی برای طبیعت در کنار خداوند متعال اثر گذاری بر جهان را بپذیریم همانگونه که مادی گرایان قائلند که منجر به شرک می شود. بنابراین خرافت در نوروز این چند تاست:
1.نحوست سیزده
2.گره زدن سبزه و دور ریختن آن
3. خارج شدن از منزل در روز سیزده فروردین
4. سفره هفت سین
5. چهارشنبه سوری (مقدمه برای ورود به عید (
شاید دلیل برخی از این خرافات این باشد که , بشر به طور کامل خودخواه است… یعنی نمی خواهد مسئله شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این می گردد یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود… بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند آمده است برای اشیاء برای چهارشنبه برای 13 برای … نحوست قائل شده است… خاصیت دیگر روح تنبلی است که در انسان می باشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد باید از طریق علمی و عقلی کاوش و تفکر و جستجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند. ولی با خیال همه قضایا را زود می شود حل کرد… با یک کلمه خودمان را راحت می کنیم می گوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلا در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود؛ قرآن کریم در آیات زیادی با کمال صراحت این مطلب را می گوید که منشأ فال بد هر شومی و نحوستی که وجود دارد خارج از وجود خود بشر نیست» [70].
با توجه به این مطالب معلوم میشود که خرافه در تمام شئون زندگی بشر وارد شده است و مردم کشور ما از این مسأله مستثنا نیستند لذا برما که خود را پیام آور اسلام برای تمام بشریت میدانیم واجب است دقت نظر بیشتری داشته باشیم و مبادا که کوتاه بینی و خرافه پردازی ما به حساب دین و اسلام نوشته شود (چنانکه متاسفانه چنین شده است و شبکه های ماهواره ای در ترویج چنین تفکر اهتمام کامل ورزیده اند)ودشمن از غفلت ما سوء استفاده کرده و عملا بسیاری از تلاش های تبلیغی خود را با این عقاید خرافی از بین ببریم و با اعتقاد به چنین مسائلی یا دیدگاه اشتباه نسبت به آنها به جای دعوت ملت ها به اسلام آنان را بجای گرایش به دین از آن روی گردان کنیم .
کتابنامه
قرآن کریم
نهج البلاغه
آخوندی مصطفی ، غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی , قم ، نشر زمزم هدایت ، 1388
ابن شهر آشوب , محمد بن علی , مناقب آل ابی طالب, بيروت , انتشارات علامه قم ,بی تا
ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، چاپ اول، تهران ، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه 1386ش
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، دار الفکر للطباعة , بی جا , بی تا
حراني، حسين بن شعبه، تحف العقول، مترجم: احمد جنتي، چاپ اول ، انتشارات علميه اسلاميه، 1363.
حرعاملی ، محمدبن الحسن ، وسائل الشیعه ، بیروت ، داراحیاءالتراث العربی ، بی تا
دشتي، سيدمصطفي، معارف و معاريف، چاپ سوم، تهران، مؤسسه قرآني آرايه، 1379
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار القلم، الدار الشامیة، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛
- زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم ، بیروت، دار الکتاب العربی ، 1407ق.
ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، انتشارات فکر روز، 1375ش , بی جا
سید رضی , نهج البلاغه, ترجمه : محمدجواد شریعت ,انتشارات کتابخانه ملی , بی جا , بی تا
صفي پور، عبد الرحيم، منتهي الارب في لغة العرب، تهران، چاپ اسلاميّه، 1377
طباطبایی ، محمدحسین ، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اول , بیروت ، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات , بی تا
عروسی الحویزی ، عبد علی بن جمعة ، نورالثقلین ، چاپ چهارم : قم ، مؤسسه اسماعیلیان ، 1373
علی اکبر , میرزایی , نهج الفصاحه ,انتشارات چاف
آیت الله سید علی ,خامنه ای , أجوبة الاستفتاءات
عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله , چاپ اول ، ، تهران، انتشارات راه رشد، ، 1389ش
فیض کاشانی ، ملامحسن ، تفسیر صافی ، بیروت ، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات ، بی تا
قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، چاپ ششم، تهران، انتشارات آرون، 1387ش
قمی ,عباس , سفینة البحار،, ناشر: دارالاسوة للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1414 ق , بی جا
كاشاني، مولي فتح اللّه ، منهج الصّادقين، تهران، انتشارات كتاب فروشي علميّه اسلاميّه، بي تا
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق
گلپایگانی, محمد رضا , مجمع المسائل
مجلسی ، محمدباقر ، بحار الانوار ، بیروت ، داراحیاء التراث العربی ، 1403 ق .
——, حلية المتقين , چاپ اول , موسسه انتشاراتی امام عصر (عج) 1381
محسن , قرائتی , تفسیر نور , چاپ دوازدهم , ناشر مرکز درسهایی از قرآن , , سال 1391 , بی جا
محمّدي ري شهري، محمّد، ميزان الحكمه، چاپ دوم، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1367
مطهری،مرتضی , پانزده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1380.
مکارم شیرازی ، ناصر و دیگران ، تفسیر نمونه ، چاپ سی و یکم : تهران ، دارالکتب الاسلامیه ،
ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، تهران ، انتشارات پیروز، 1354ش.
واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، چاپ اول , بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع ، 1414ق؛
سایت واژه یاب
[1] فرهنگ فارسی عمید , واژه خرافات
[2] فرهنگ فارسی معین , واژه خرافات
[3] معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، جلد 5، از ص111به نقل از منتهی الارب
[4] تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ج 1،ص 421
[5]مصطفی آخوندی ، غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی ، ص 260
[6] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ,جلد 6 , صفحه 266
[7] مفردات راغب ماده سحر
[8] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, , جلد 6 , صفحه 268
[9] تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، بحث روایتی آیهٔ ۱۰۲ سوره بقره به نقل از گفتگوی علی بن موسی الرضا با مأمون
[10]تفسیر نمونه , جلد 1 , صفحه 374
[11] همان ، جلد۱، صفحه : ۳۷۵
[12][12] سوره بقره 2, آیه 102
[13] ناصر , مکارم شیرازی , تفسیر نمونه , جلد 27 , صفحه 499
[14] همان , جلد 16 , صفحه 94
[15]علی اکبر , میرزایی , نهج الفصاحه ,انتشارات چاف , صفحه 201
[16] استفتاء از طریق سایت آیت الله مکارم شیرازی
[17] أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، ص: 320،مس1432.
[18] همان، م س 1431.
[19] مجمع المسائل (للگلپایگانی)، ج1، ص: 567، س 107.
[21] شمش، از معروفترین خدایان نواحى شرقى نزدیک، و به نام خداى قانون و نظم و عدالت بوده و مرکز پرستش وى در سیپار بود.
قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 2، ص 529، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، 1387ش.
[22] ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، ص 67، انتشارات فکر روز، 1375ش.
[23] همان، ص 82، 94 و 106.
[24] ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، ص 248، انتشارات پیروز، تهران، 1354ش.
[25]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله، ص 784، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.
[26] . ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 4، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، ج 11، ص 513، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 563، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانى، فواد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 653، نشر اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش
[27] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 528 و 529، دار القلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 154.
[28] زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 371، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[29] ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 8، ص 250 و 251، بینا، بیجا، بیتا؛ ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، ص 261، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، چاپ اول، 1386ش؛ اسماعیل صینى، محمود، المکنز العربی المعاصر، ص 24، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[30] برخی از آیات مربوط به تطیّر عبارتند از: نمل، 47؛ یس، 19.
[31] مفردات ألفاظ القرآن، ص 529.
[32] اعراف، 131.
[33] میزان الحکمه , جلد 3 , انتشارات دارالحدیث , صفحه 2353
[34] مناقب , جلد 1 , انتشارات علامه قم , صفحه 203
[35] سفینة البحار , جلد 2 , انتشارات کتابخانه نسائی , صفحه 102
[36] وسایل الشیعه , جلد 11 , انتشارات آل بیت , صفحه 361 ؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 8، ص 197 و 198، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[37]تفسیر نمونه , جلد 6 , صفحه 82
[38] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ,جلد 6
[39]محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران , جلد 3 , صفحه 17
[40] محسن , قرائتی , تفسیر نور , جلد 10 , صفحه 192
[41] ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه,، ج ۲۴، ص ۴۲۴
[42]تفسیر نمونه، ج24 ص427
[43] سید رضی , نهج البلاغه, ترجمه : محمدجواد شریعت ,انتشارات کتابخانه ملی؛صفحه 546 , كلمات قصار جمله 400
[44], مکارم شیرازی ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه, ج24 ص428ناصر,
[45]بحارالانوار؛ ج63
[46] (تفسیر منهج الصادقین ج9 ص391)
[47] سوره قلم , آیه 51
[48] تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج ۵، ص ۲۱۵
[49] محسن , قرائتی , تفسیر نور , جلد 10 ,ناشر مرکز درسهایی از قرآن , چاپ دوازدهم , سال 1391 , صفحه 191
[50] سوره یوسف آیهی ۶۷
[51]سایت واژه یاب
[52]همان
[53]همان
[54] باید توجه داشت که «نحسات» در این آیه صفت براى «ایام» است، یعنى ایام مزبور توصیف به نحوست شده، در حالى که در آیات مورد بحث «فِی یَوْمِ نَحْس مُسْتَمِر»، «یوم» اضافه به «نحس» شده، و معنى وصفى ندارد منتها به قرینه آیه فوق باید بگوئیم در اینجا از قبیل اضافه «موصوف» به «صفت» است (دقت کنید).
[55] ـ دخان، آیه 3
[56] «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، «کتاب السماء و العالم»، صفحه 1 تا 91 و قسمتى بعد از آن
[57] تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 182 (حدیث 25)
[58] همان مدرک، صفحات 105 و 106
[59] همان مدرک، صفحه 58
[60] همان مدرک، صفحه 61
[61] «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، صفحه 92، جلد 1، باب (یوم النیروز و …).
[62] همان مدرک، صفحه 28، حدیث 12.
[63] «تحف العقول»، صفحه 482 ـ «محمد باقر , مجلسی ,بحار الانوار , ناشر :کتاب خانه مسجد ولی عصر , تهران »، جلد 59، صفحه 2، حدیث 6 (با کمى تلخیص).
[64] مجلسی، محمد باقر، حلیه المتقین، باب چهارم در بیان فضیلت تزویج و آداب آن، فصل چهارم
محمد باقر مجلسی , حلية المتقين , موسسه انتشاراتی امام عصر (عج) 1381 ,چاپ اول ,ص 57
[66] همان , ص57
[67] ص 57 همان ,
[68] ص 58 همان ,
[69]سوره بقره آیه138 ، ترجمه آیت الله مکارم
[70] پانزده گفتار، استاد مرتضی مطهری، ص 162
مقدمه:
سپاس خداوند عزوجل را که دین را مایه هدایت انسانها قرار داد و پیامبر بزرگوار خود حضرت ختمی مرتبت محمدمصطفی (ص) و اهل بیت وی (ع) را معلمان بزرگ شرع قرار داد تا حجت را برهمه انسانها تمام گرداند.
یکی از مباحثی که در فرق هندو وبرخی از منقولات عرب دیده میشود بحث تناسخ ارواح است بدین معنا که روح هر انسان پس از مرگش در بدنی دیگر و قالب انسانی دیگر حلول خواهد کرد و اساسا آخرتی در پیش نخواهد بود .برخی از فرق اهل سنت نیز انسان را بدون هیچگونه اختیاری میدانند و اورا شایسته مدح و ذم نمی بینند اما اسلام این نظریات را نمی پذیرد و علاوه بر عقوبت اخروی اعمال , برای آنها عقوبت دنیوی نیز در نظر گرفته است .
این بحث از ابتدای خلقت انسان مورد توجه بوده است , آنجا که ابلیس بخاطر عدم سجده بر آدم از بارگاه الهی اخراج شد و یا آنکه آدم به خاطر عدم اطاعت از دستور خداوند بر زمین هبوط کرد , از نظر علمی نیز در سایت آیت الله بهشتی آمده است
مفهوم و معنای تجسم و بازتاب اعمال حتی قبل از اسلام نیز وجود داشته است(ر.ک: دادبه، 1385: ج14، ص582) چنان که صدرالمتالهین سابقهی آن را به برخی از فلاسفهی یونان باستان همچون فیثاغورث، سقراط و افلاطون میرساند(ملاصدرا، 1377: ص 143؛ همو، 1990: ج9، ص6)
بهرحال این نظریه قرآن است که اعمال هم بازخورد دنیوی دارند و هم بازخورد اخروی چنانکه قرآن مجید مىفرماید:
« وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْض» : اگر آدمیان پارسایى پیشه مىساختند، هماره نعمتها و برکات را از آسمان و زمین برایشان فرو مىریختیم[7]
این آیه نشانه این است که اعمال انسان ها در دنیا نیز عواقبی دارند؛ روشن و مبرهن است که اگر انسان عاقبت اعمال خود را بداند در انجام آنها تجدید نظری خواهد کرد و حتما به محاسبه اعمال خود و جبران خطاهای خود خواهد پرداخت و این تلاش درونی هرکس برای اصلاح خود در نهایت به اصلاح جامعه خواهد پیوست و این مهمترین چیزی است که تمامی افراد جامعه به دنبال آن هستند .
تحقیق حاضر با استفاده از اطلاعات کتابخانه ای و اینترنتی جمع آوری شده است و در آن در سه بخش جداگانه به بررسی پی آمد اعمال از دیدگاه گروه های مختلف و سپس به عقوبت اعمال در دنیا و آخرت پرداخته در بخش نهایی به چند شبهه در این باره اشاره شده است تا انشاالله راه گشایی باشد برای برطرف کردن بسیاری از مشکلات جامعه.
تعریف و تبیین :
پی آمد در لغت به معنای حادثه و عارضه و در اصطلاح به معنی نتیجه عملی است که در آینده اتفاق می افتد ؛ اعمال انسانها دارای دونوع پیامد است : دنیوی و اخروی این دونوع پیا مد خود نیز دارای دو نوع قرار دادی و تکوینی می باشند.
پی آمد اعمال درواقع همان عکس العمل است و از قدیم گفته شده گندم از گندم بروید جو زجو ,بدین معنا که اگر کسی عمل خوبی انجام داد نتیجه خوبی خواهد گرفت و اگر عمل بد انجام داد به همان نسبت نتیجه مطلوبی نخواهد گرفت.
اهمیت و ضرورت :
اگر به فرد تشنه ای یک لیوان آب بدهیم و بعد بگوییم که آب این لیوان حاوی مقداری زهر است مسلما از خوردن آن با وجود تشنگی زیاد امتناع خواهد کرد , بدین ترتیب اگر انسان ها پی آمد اعمال خود را بدانند با وجود تمام تحریکات درونی و بیرونی از انجام بسیاری از گناهان خود داری خواهند کرد پس بسیار روشن است که برای اصلاح جامعه اطلاع در این باره امری ضروری است .
اهداف و فواید:
متاسفانه یکی از مسائلی که تمام مردم امروزی از آن رنج میبرند مساله اشاعه فحشا و همچنین گسترش بسیاری از گناهان دیگر است در این تحقیق تلاش شده است تا با اطلاع رسانی به مردم جامعه خصوصا جوانان به پی آمد برخی از رفتار ها بر خود شخص و جامعه پیرامون اشاره شود و هرچند کم راهگشایی باشد در گسترش فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر .
پیشینه تحقیق:
اصل پی آمد اعمال از روز آفرینش انسان( و شاید هم قبل تر) وجود داشته است اما پردازش به این امر به صورت علمی حتی به قبل از اسلام بر میگردد(ر.ک: دادبه، 1385: ج14، ص582) چنان که صدرالمتالهین سابقهی آن را به برخی از فلاسفهی یونان باستان همچون فیثاغورث، سقراط و افلاطون میرساند(ملاصدرا، 1377: ص 143؛ همو، 1990: ج9، ص6)
روش تحقیق :
این تحقیق به صورت کتابخانه ای و اینترنتی جمع آوری شده است .
سوالات تحقیق:
سوال اصلی:
با توجه به قرآن کریم انسان چگونه پی آمد اعمالش را در زندگی می یابد ؟
سوالات فرعی :
1-آیا تمام فرق اسلامی و غیر اسلامی مساله پی آمد اعمال انسان در زندگی را پذیرفته اند ؟
2- نظر شیعیان درباره پی آمد اعمال چیست ؟
3-پی آمد اعمال به چند دسته تقسیم میشود ؟
4- اگر خداوند در اعمال ما دخیل است پس ثواب و عقاب چرا ؟
5-چگونه میتوان نتایج نا محدود اخروی را بر اعمال محدود دنیوی منطبق کرد؟
6-اگر گناهان سبب نزول بلا هستند پس چرا مومنین سختی بیشتری را متحمل میشوند ؟
نظریه تناسخ ارواح
از قرن ها پیش در هندوستان نظریه ای به نام “تناسخ” طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن می گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد و حتی کسانی به عنوان یک عقیده مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.در روایتی آمده است که :
زنديق به حضرت صادق - عليهالسلام - گفت: خبر ده مرا از آنان که قائل به تناسخ ارواح شدند چه دليلي در اين زمينه دارند؟
حضرت صادق - عليهالسلام - فرمود: کساني که قائل به تناسخ ارواح شدند، دين را پشت سر خود قرار دادند، و گمراهيها را براي خود جلوه دادند، و خود را در شهوتها وارد کردند، مدعي شدند که آسمان خالي است، و چيزي که گفته ميشود در آن نيست، و مدبر اين جهان به شکل مخلوقين است به دليل آنچه که روايت شده است که ؛ خداوند آدم را به شکل خود آفريده است، و نه بهشتي هست و نه جهنم، و نه حشر و نه نشري.
و قيامت نزد آنها عبارت است از خروج روح از قالب خود و ورود آن به کالبد و قالب ديگري، پس اگر در قالب نخستين خوب و نيکوکار باشد، در قالب بهتري برگردانده ميشود، که آن بهتر است و در دنيا در درجهي عاليتري ميباشد.
و اگر بد و يا بيمعرفت باشد روح او پس از مفارقت به کالبد پارهاي از چهارپايان زحمتکش و خسته در دنيا، يا حشرات مسخ شده و بد صورت وارد ميشود.
اينان مدعي شدند که نه نمازي بر آنها واجب است و نه روزهاي و نه چيزي از عبادات پيش از آنچه بر آنها شناختش واجب است.
و مدعي شدند تمامي شهوتهاي دنيا براي آنها مباح است، يعني ميتوانند با تمامي زنان نزديکي کنند، چه خواهران، و چه دختران و چه خالهها، و چه زنان شوهردار و همچنين خوردن گوشت مردار، و شراب، و خون (را مباح ميدانند).
و لذا تمامي فرقهها، گفتهها و عقايد آنها را تقبيح نمودند و تمامي ملتها آنها را لعنت کردند.
و هنگامي که از آنها دليل خواسته شد از طريق مستقيم حق خارج شدند، و تورات سخن آنها را تکذيب نمود، و قرآن آنها را لعنت کرد.
و اضافهي بر آن مدعي شدند که خدايشان از قالبي به قالب ديگر جابجا ميشود، و مدعي شدند که ارواح ازلي همان است که در آدم ميباشد، و همين طور تا به امروز به شخصي پس از شخص ديگر منتقل ميشود، و اگر اينها مدعي هستند که خالق به شکل مخلوق ميباشد، چگونه ميتوان ثابت کرد که يکي از آن دو خالق ديگري است؟
و نيز گفتند: که فرشتهها از فرزندان آدم ميباشند.
هر کس که در عاليترين حد دينشان باشد و از مرحلهي امتحان و آزمايش و تصفيه خارج شده است او فرشته است.
شما از جهتي خيال ميکنيد آنها نصاري هستند، و از جهتي خيال ميکنيد دهري و طبيعي ميباشند.
اينها ميگويند: چيزها بر چهرهي حقيقي خود نيستند و بر آنها لازم است که گوشت نخورند، زيرا تمامي چهارپايان از فرزندان آدم ميباشند که در شکلهاي حقيقي خود نيستند پس جايز نيست از گوشت خويشاوندان خود بخورند. [8]
درواقع این حدیث نشان دهنده رد تناسخ از جانب اسلام است قرآن در این باره می فرماید:
« حتّی اِذا جاءَ اَحدهْمْ الْموًتُ قالَ رُبِّ ارًجِعْونِ لَعلّی اَعًمُلُ صالِحاً فیما ترکت کلاّ اِنّهاکَلِمُه هْو قائِلُها و مِنً وُرائِهِمً بُرًزَخٌ اِلی یُوًمِ یْبًعُثُون »: چون یکیشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا، فرمان ده مرا به دنیا باز گردانند، شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم،(در حیات آینده) انجام دهم ،( پاسخ داده می شود): هرگز، این سخنی است (بی اساس) که گوینده خود می گوید (و به آن ترتیب اثر داده نمی شود) و از پی (مرگ) اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند.[9]
امام رضا (ع) می فرماید:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای تعالی کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است .»[10]
بررسی نظریه کسب
وقتی انسان کاری میکند این سوال به ذهن می رسد که چه کسی آن را انجام داده است اگر بگوییم که انسان انجام داده با «إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير»ٌ: همانا خداوند بر هر چيز توانا است. [11]سازگار نیست و اگر بگوییم خدا انجام داده است پس انسان اختیاری از خود ندارد و صلاحیت ثواب و عقاب ندارد.[12]
اشاعره گروهی از اهل تسنن هستند که به جای اهل حدیث نشستند و درواقع نظریاتی مابین اهل حدیث و معتزله دارند آنان درمورد اختیاری یا اجباری بودن اعمال انسان ها در ابتدا جبر گرا بودند و سپس برای اعتدال در دیدگاهشان قائل به نظریه کسب شدند؛کسب بدین معناست که انسان در انجام اعمال خود هیچگونه اختیا ری ندارد و به محض اینکه تصمیم به انجام کاری میگیرد خداوند قدرتی را در او حادث می کند و سبب میشود که او آن کار را انجام دهد .
از دیدگاه آنان هر فعل دارای دو جنبه است:1-وجود فعل 2- عنوان زاید بر فعل(مثل نماز خواندن , خوردن , دروغ گفتن و…)؛بدین معنا که خداوند فعل را می آفریند و انسان برای آن فعل عناوینی را که ناشی از همان قدرت حادث خداوند است برمیگزیندو با استفاده از آن قدرت حادث آنها را انجام میدهد.و بر اساس همین تاثیری که آنها در انجام افعال دارند شایسته کیفر و پاداش میشوند.
به هرحال ما این نظریه را هرطور که بخواهیم تفسیر کنیم به یکی از این دو نتیجه خواهیم رسید: اگرهم وجود فعل و هم قدرت حادث مخلوق خداوند باشند دیگر انسان تاثیری در افعال خود ندارد و اگرعناوین را امور ذهنی و اعتباری بدانیم که انسان در آنها دخیل باشد این نظریه امری وهمی و غیر واقعی خواهد شد.
درکل نظریه کسب ما را به چیزی جز جبر گرایی رهنمون نمی کند و کاری که ازسر اجبار باشد شایسته ثواب و عقاب نیست اما اشاعره برای آنکه رای آنان با یافته های وجدانی و بدیهی انسانها تعارض صریحی نداشته باشد به ابداع چنین نظریه ای پرداختند.[13]
بررسی نظریه تفویض
معتزلیان گروهی از اهل تسنن هستند که در پی جریانات کلامی به یک گروه جداگانه تبدیل شدند آنان درمورد نقش انسان در انجام اعمال خود نظریه تفویض را بیان کردند. معتزله در این بحث موضعی کاملا متفاوت با اشاعره دارند, معتقدند که افعال اختیاری انسان صرفا معلول قدرت اوست و آدمی در انجام این افعال کامل مسقل است و خداوند هیچ نقشی در این افعال ندارد.آنان معتقدند که اگر انسانها در انجام افعال خود مستقل نباشند اساس تکلیف و شریعت در هم می ریزد و در این صورت هیچ انسانی در قبال افعال خود شایسته مدح و ذم نیست و هیچ کس استحقاق ثواب یا عقاب الهی را نخواهد داشت.[14]
لاجبر لا اختیار بل امر بین الامرین
شیعه به پیروی از امامان معصوم نظریه امر بین الامرین را پذیرفته؛ «لَا جَبْرٌ وَ لَا تَفْوِيضٌ وَ لَكِن أمْرٌ بَيْنَ الْأمْرَينِ»[15]به این معنا، که انسان در انجام کارهایش مجبور نیست بلکه از خود اراده و اختیار دارد و البته انسان به حال خود هم واگذار نشده است.
بنابراین امر بین الامرین نه جبر است و نه اختیار. یعنی خدا فاعل افعال است استقلالاً. خداوند خود بدون اینکه به کسی وابسته باشد و کسی قدرت و اختیار را به او بدهد. به تنهایی افعال را ایجاد میکند. امّا انسان فاعل افعال است به صورت غیر استقلالی، یعنی قدرت و اراده انسان وابسته به قدرت الهی و در طول آن است، به این معنا که انسان قدرت و اختیار دارد لکن این قدرت و اختیار را خدا به او داده است و خدا او را مختار آفریده است. در حالیکه قدرت خدا از خود اوست و کسی آن را به او نداده است، مانند شوری نمک که از خود نمک است و از چیز دیگری گرفته نشده است.
برای روشن شدن مسئله امر بین الامرین مثالهای گوناگونی زده شده است: مثلاً امام خمینی مثال آفتاب و آینه را مطرح میکند و میگوید نوری که از آینه به جایی تابیده میشود را میتوان به آینه نسبت داد و میتوان به خورشید.[16]
علامه طباطبایی از مثال کتابت و نویسندگی استفاده میکند؛ وی میگوید نويسندگي كه فعل اختياري انسان است، ميتوان آن را به دست انسان نسبت داد و گفت: دست مينويسد و ميتوان به نفس انسان نسبت داد و گفت: انسان مينويسد، بدون آنكه يكي از اين دو نسبت، نسبت ديگر را باطل كند.[17]و معنای «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى»: و چون [ريگ به سوى آنان] افكندى تو نيفكندى بلكه خدا افكند .[18]همین است که قدرت و اختیار انسان وابسته به قدرت و اختیار الهی است.
در قرآن کریم بیش از 1000 مرتبه سخن از کم و کیف بازتاب اعمال صالح و طالح، اعم از فردی و اجتماعی دیده میشود. از نظر قرآن هر عملی برای انسان، در دنیا یا آخرت تاثیرگذار است و هر کسی در گرو اعمال خویش است[19]. بر اين اساس مطابق قوانین تكويني که خداوند متعال بر جهان هستی حکمفرما کرده است، کار خوب و بد ما حتی در همین جهان نيز بر جسم و جان ما تأثیر میگذارد. رنجها و مصیبتها به رفتارهای خود انسان باز میگرد[20]و حاصل نیکی و بدی برای خود انسان است[21]. وصول به لقای الهی و یا محرومیت از آن، در گرو انجام اعمال صالح و پرهیز از شرک است[22]. حتی میانجیگری در اعمال حسنه و سیئه در زندگی تأثیر خودش را دارد[23].در روز واپسین هرکسی، خودِ اعمال نیک یا ناپسندی را که انجام داده است، مییابد[24]. یعنی محل انعکاس خوبیها و بدیها، نفس انسان است[25]. هرچند مقدار آن اعمال، اندک باشد[26].
بنابراین، جزای اعمال هر انسانى عین اعمال او خواهد بود. عدالت حقیقی این است که عین عمل انسان را به خود انسان بازگردانند و در این عرصه هیچ ستمی بر کسی نمیشود[27]؛ بلکه خود عمل مجسم شده است. اعمال ناپسند باعث میشود که قلب انسان زنگار گرفته و رو به سیاهی رود[28]و سرانجام به جایگاه ابدی جهنم منتهی شود[29]
در اینجا بد نیست با استناد به چند آیه قرآنی حقایقی را آشکار کنیم:
1. انسان هر آنچه در دنیا انجام دهد در آخرت خواهد دید:
«وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»:[30] نماز را به پا دارید و زکات بدهید و بدانید که آنچه برای خود پیش می فرستید در نزد خدا خواهید یافت، همانا خداوند به اعمال شما آگاه است.
2. تمام اسرار و پنهان کاری انسان در آخرت آشکار می شود:
«إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ»:[31] هر آنچه از خیر و شر در دل داشته باشید، پنهان کنید یا آشکار، همه را خداوند در محاسبه ی اعمالتان می آورد.
3. پاداش عین عمل است:
«یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی صَخْرَة أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»:[32]ای پسرکم همانا اگر (نتیجه ی کار تو در این دنیا) به اندازه ی دانه ی خردلی، آن هم در (میان) سنگی در آسمان ها یا زمین باشد، خدا آن را خواهد آورد. خدا لطیف و آگاه است.
4. بیان کیفیت ارائه ی عمل به انسان در قیامت:
«سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»:[33] اموالی که در جهان می اندوزند، به زودی (در قیامت) همانند طوقی به گردنشان می افکنند و میراث آسمان ها و زمین از آن خداست و خدا از آنچه انجام می دهید آگاه است.
5. اعمال انسان دارای ظاهر و باطنی است:
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»:[34] در حقیقت کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که آتش در شکم خود فرو می برند و به زودی در شعله های آتش (دوزخ) می سوزند.
6. آدمی به سبب ظلم بی حدّ و حصر خودش هیزم جهنم می شود:
«أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النّارِ»:[35] اینان مایه ی آتش افروز جهنّم اند.
«فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ »:[36] بترسید از آتشی که هیزم (آتش گیره و آتش زنه ی) آن مردم بدکار و سنگ ریزه هاست اینان همچون سنگ های آتش زا و آتش برانگیزند.
7. قدرت عمل چنان است که عامل را به صورت خود درمی آورد:
«یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً»:[37] روزی که در صور دمیده می شود، و شما گروه گروه ]به شکل های مختلف[ وارد محشر می شوید.
ذیل همین آیه از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایتی نقل شده که حضرت فرمود:
ده صنف از امت من پراکنده محشور خواهند شد و خداوند آنان را از سایر مردم جدا و متمایز ساخته است; برخی به شکل بوزینه، برخی به صورت خوک، برخی واژگون اند و پاهایشان بالا و در صحنه ی قیامت به چهره کشیده می شوند… .
اثر عمل در دنیا تا حدّی پیش می رود که در قیامت صورت انسانی را از او می گیرد. اگر کسی در دنیا سخن چین بود در آخرت، همین عمل او که به حدّ ملکه رسیده است، به صورت بوزینه ظاهر می شود.
چرا باید اعمالمان را حسابرسی کنیم؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابشان می فرمایند: الا انبئکم باکیس الکیسین و احمق الحمقاء؟ قالوا بلی یا رسول الله. قال: اءکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت، و اءحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواء و تمنی علی الله الامانی؛ آیا شما را از زیرک ترین زیرکان و نادان ترین نادانان آگاه نسازم؟ اصحاب گفتند: بله، ای رسول خدا. حضرت فرمود: زیرک ترین انسان ها کسی است که به حساب نفس خویش رسیدگی کند و برای پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسی است که پیرو هوای نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهای خود را از خداوند در خواست کند.[38]
در حدیثی دیگر از امام موسی بن جعفر (ع) نقل شده است :
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ یَوْمٍ فَاِنْ عَمِلَ خَیْرا اسْتَزادَ اللّهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللّهَ عَلَیْهِ وَ اِنْ عَمِلَ شَیْئا شَرّا اسْتَغْفَرَ اللّهَ وَ تابَ اِلَیْهِ؛ از ما نیست کسی که هر روز حساب خود ر ا نکند , پس اگر کار نیکی کرده است , از خداوند زیادی آن را بخواهد و اگر گناه و کار بدی کرده , برای آن گناه از خدا آمرزش خواهد , و به سوی او بازگشت و توبه نماید.[39]
از مضمون مجموع روایات آمده روشن میشود که هر مسلمانی موظف است روزانه با بررسی اعمال خود به حساب خود رسیدگی کند ؛ بدیهی است اگر کسی نسبت به اعمال خود بشارت و انذار داده نشود در این امر اهتمام نخواهد ورزید .خداوند بزرگ نیز در کتاب آسمانی خود نزدیک به بیست بار این دوکلمه را در کنارهم آورده است علاوه بر آنکه با آوردن آیات عذاب یا رحمت بر این کار مداومت ورزیده است.
پیامد اعمال در زندگی دنیوی
خداوند متعال در کتاب خویش میفرمایند :
«وَمَا اََُصَابَکُم مِن مُصِیبةٍ فَبِمَا کَسَبَت اَیدِیکُم وَ یَعفُوا عن کَثُیرٍ »:و هرآنچه مصیبت به شما می رسد , به خاطر اعمالی است که به دست خود کرده اید و خداوند , بسیاری از گناهان شما را می بخشد.[40]
یا اینکه : «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِـیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَة مِئَةُ حَبَّة وَاللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَاللّهُ واسِـعٌ عَلِـیمٌ»: کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، همانند بذری است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد، و خداوند آن را برای هر کس بخواهد و شایستگی داشته باشد دو یا چند برابر می کند; و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) داناست.[41]
از مسلمات دین و علم و تجربه است که کردار انسان, خواه نیک, خواه بد, دارای پی آمد و نتیجه, در دنیا و آخرت است و همچون بذری است که در جهان کاشته می شود؛ اگر بذر گل بوده نتیجه اش گل است و اگر خار بود, نتیجه اش خار است. «اگر بار خار است خود كشته ای * * * اگر پرنیان است خود رشته ای »
به قول مولوی:
این جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوی ما آید نداها را صدا
و به قول سعدی:
دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر***ای نورچشم من بجز از کشته ندروی
یا اینکه: از مكافات عمل غافل مشو * * * گندم از گندم بروید جو ز جو
و یا: تو نیكی می كن و در دجله انداز * * * كه ایزد در بیابانت دهد باز
بهر حال تمامی این عبارات یا آیات قرآنی نشان دهنده آنند که هر عملی عکس العملی را در پیش دارد.
واطلاع از عکس العمل هر کار
مجازات ها و کیفره های قرار دادی
مجازات قراردادی از نوع کیفرهایی است که در مقررات جزایی استفاده می شود و قانون گذارانی دارد; اعم از قانون گذار الهی یا غیر الهی. این نوع مجازات بیشتر جنبه ی عبرت آموزی دارد و دو فایده ی مهم بر آن مترتب است:
الف) جلوگیری از تکرار جرم;
ب) تسلی خاطر مظلوم.
برای تربیت و اصلاح مجرمین و برقراری نظم و امنیت در جوامع بشری، این گونه قوانین جزایی ضرورت دارد و چیز دیگری نمی تواند جای آن را بگیرد. البته تناسب بین جرم و جزا در قوانین جزایی باید رعایت شود. [42]
بسیاری از احکامی که در دادگاه ها بر مجرمین جاری میشود از نوع همین مجازات قرار دادی است .
مجازات ها و کیفره های تکوینی
1-کیفر تکوینی دنیوی :کیفرهایی که رابطه ی علّی و معلولی با جرم دارد، به گونه ای که مجازات معلول جرم و نتیجه ی طبیعی آن است، کیفر تکوینی است که از آن به «مکافات عمل» یا «اثر وضعی عمل و گناه» تعبیر می کنند; مثلا اگر کسی غذای سمّی بخورد و به هشدارهای دیگران توجهی نکند، خواهد مُرد، چرا که بین خوردن سم و مردن، رابطه ی علی و معلولی برقرار است و نتیجه ی طبیعی ورود سم به بدن و خون انسان، مرگ است; و یا هنگامی که کودکی علی رغم هشدار والدین خود دست به ظرفی داغ می زند و دچار سوختگی و درد و سوزش می شود، مسلماً غیر از عمل خود او عامل دیگری برای درد و سوزش نیست. البته گاهی مکافات عمل امری ماورای امور طبیعی است که از ناحیه ی غیب ما را از آن مطّلع کرده اند; مثلا عاق والدین خلافی است که نتیجه اش در آخرت ثابت است، لکن از جمله اموری است که خداوند در همین دنیا هم به عاملش کیفر خواهد داد، یعنی بین کیفر دنیوی و عاق والدین رابطه ی تکوینی وجود دارد; یا بین قطع رحم و کوتاهی عمر یک رابطه ی علّی و معلولی برقرار است و اثر وضعی قطع رحم، کوتاهی عمر است. [43]
2- کیفر تکوینی اخروی: مجازات های اخروی یک نوع رابطه ی تکوینی با عمل دارند که به مراتب قوی تر از کیفرهای تکوینی دنیوی است. در آن جا رابطه ی عینیت و اتحاد حکم فرماست و هر آنچه در دنیا صورت می گیرد در آخرت پیش روی آدمی خواهد بود.
عمل ما یک صورت مُلکی و ظاهری دارد و یک صورت ملکوتی و باطنی. آنچه در دنیا صورت می پذیرد صورت ملکی و ظاهری عمل است که در یک لحظه محقق می شود و فانی می گردد و دیگر اثری (از جهت ظاهر) از عمل ما نیست، لکن صورت باطنی و ملکوتی عمل انسان باقی و فناناپذیر است و هرگز از عامل آن جدا نمی شود و یک باره در آخرت ظاهر می گردد و انسان با چشم باطنی که در آخرت باز می شود، می بیند که برای خود چه چیزهایی را از پیش فرستاده است. [44]
چندعمل و عاقبت دنیوی آنها
بد نیست در پایان این قسمت از مطالب به بیان عقوبت دنیوی و اخروی چند گناه نیز بپردازیم
شنیدن موسیقی حرام :امام صادق (ع) فرمودند: (خانه ای که در آن غنا باشد از معصیت و بلا (گناه و معصیت )ئر امان نخواهد بود.)[45]از دیگر آثار موسیقی حرام غفلت از یاد خدا و تخریب اعصاب و روان و گرایش به فساد و فحشاست [46] همچنین از بین رفتن غیرت و حیا در جامعه است.[47]
حلال خواری :خوردن مال حلال شاید یکی از مهم ترین اعمالی است که اثر آن علاوه بر زندگی خود در زندگی فرزندا نیز نمود پیدا میکند در واقعه عاشورا امام حسین (ع )رو به سپاهیان یزید فرمودند اینکه شما به ندای حق من لبیک نمی گویید از آن رو است که شکم هایتان به مال حرام پرشده است ؛ در داستانی آمده است که وی امامت مسجد جامع شهر را به عهده داشت .شبی پسر خردسال خویش را به همراه خود به مسجد آورده بود , پسر بچه از ورود به مسجد خودداری کرده و در حیاط مسجد نشست .
پس از رفتن پدر , چشم پسرک به مشک آبی افتاد که متعلق به یکی از نمازگزاران بود .وی آن را با سوزن سوراخ کرد و از آبی که از آن می ریخت , مشغول بازی شد ,پس از پایان نماز , پدر بعد از جبران خسارت صاحب مشک دست پسر را گرفت و با ناراحتی به خانه آمد او در خانه بعد از نقل ماجرا خطاب به همسرش گفت : من در تغذیه , تهییه در آمد حلال , رعایت آداب و رسوم اسلامی , قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن و همچنین در دوران کودکی و نشو ونمای فرزندانمان با جدیت تمام کوشیده ام , ولی لغزش امروز این کودک نشانتگر تاثیر یکی از ما دونفر است . مادر درنگی نمود و بعد از اندگی تامل و تفکر گفت :من هم مثل شما در رعایت آداب شرعی و نکات تربیتی کمال دقت را به عمل آورده ام , اما یک بار هنگامی که به این طفل باردار بودم , به منزل همسایه رفتم ,درخت انار همسایه توجه مرا به خود جلب کرد و من یک لحظه وسوسه شدم و بدون اجازه همسایه به یکی از انارها سوزنی فرو برده و مزه آن را چشیدم ممکن است لغزش امروز کودک از خطای آن روز من ریشه گرفته باشد و اشتباه آن روز من , در عمل امروز فرزندمان جلوه نموده است. شرابخواری : شرابخواری زیانهای اجتماعی ببار میآورد و صدمههایی بر روان و جسم شرابخوار وارد میسازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرائین و ناراحتی های کبدی میگردد. فحشاء ممکن است سوزاک و سفلیس تولید کند .[48]و همچنین انحرافات دیگر به تبع یک سری تبعات دنیوی و اخروی به همراه دارد.
شاید عامل بسیاری از انحرافات در جامعه امروزی مسلمانان عدم توجه به همین دو گناه باشد چرا که بیشترین معزلی که جامعه با آن دست و پنچه نرم میکند همین از بین رفتن حیا و غیرت است که هیچکس هم به عامل آن توجه نمی کند از طرفی مال حرام خود به عامل بسیاری از گناهان دیگر است . درمورد گناهان دیگر نیز میتوان گفت که هرکدام به تناسب خود آثار قراردادی یا تکوینی دارند البته باید دانست که بعضی از اعمال هم اثر انها فقط در جهان بعد از مرگ ظاهر می شود یعنی در عوالم برزخ و قیامت .در زیر به آثار برخی از دیگر اعمال به صرت مختصر اشاره خواهد شد:
رسول اکرم(ص) میفرمایند: (روزه بگیرید تا سالم شوید ) همچنین یعقوب از امام صادق (ع ) نقل کررده است : (روزه داری که در آغاز روز خود را به عطری خوشبو کند , هیچگاه عقلش را از دست نمی دهد).[49]
امام سجاد(ع) فرمودند: (حج و عمره بجا آورید تا بدنهای شما سالم گردد)
برخی از عبادتها سبب گشایش در زندگی و روزی فراوان می شود. روزی مردی خدمت حضرت رسول رسید و احضار داشت:دوست دارم ثروتمند شوم و وسعتی در زندگیم پیدا شود،آن حضرت فرمود:همیشه با طهارت باش تا روزی ات زیاد شود.
یکی از علل افزایش عمر آدمی و کاهش آن، صله رحم و قطع آن و نیز گناهان دیگر است. بسیاری از مردمان به اجل طبیعی نمی میرند. بسیاری از مرگ های ناگهانی از قبیل تصادفات و مانند آن ریشه در گناهان آدمی دارد که موجب می شود تا عمر کوتاه شود.
امام صادق (ع) می فرماید: من یموت بالذنوب اکثر منم یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار؛ شمار کسانی که در اثر گناه می میرند بیش از کسانی است که در اثر پایان عمرشان می میرند؛ و شمار کسانی که در اثر نیکوکاری زنده می مانند بیش از کسانی است که به خاطر عمرشان زنده می مانند.[50]
بررسی شبهات پی آمد اعمال
1-چرا با اینکه انسان ها قائم به ذات خویش نیستند و خداوند در اعمال آنها دخیل است باز برای کارهای خود عقاب میشوند؟
همانطور که در بخش اول توضیح داده شد (نظریه امر بین الامرین) اراده انسانها در طول اراده خداوند است در واقع درست است که خداوند بر اعمال انسانها آگاه است اما این این آگاهی بدین معنا نیست که انسان در اعمال خود مختار نباشد ؛مانند مثال امام خمینی که نوری که آینه انعکاس میکند هم از خودش است و هم از خورشید بنابراین انسانها باتوجه به اختیاری که در انجام کارها دارند مستحق ثواب یا عقاب میشوند.
2-اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است , پس چرا کشورهای کافر , وضع بهتری دارند و کشورهای اسلامی با مشکلات فراوانی روبرو هستند ؟
اولا :آن کشور ها از نظر علم و صنعت جلو هستن , ولی از نظر روحی و روان آرامش ندارند از این نظر نیز آنان مشکلانت فراوانی دارند.
ثانیا : اغلب کشورهای اسلامی تنها نام اسلام را با خود دارند و قوانین و رهنمود های دین اسلام در آنجا حاکم نمی باشد.
بعلاوه گاهی رفاه مادی , نوعی قهر الهی است . چنانکه قرآن می فرماید ک (فَلَمَّا نَسوا مَا ذُکِّرو بهِ فَتَحنَا عَلَیهِم آَبوابَ کُلِ شئٍ )چون تذکرات الهی را فراموش کرده اند , درهای همه چیز را به رویشان گشوده ایم تا سرمست شوند .
در قرآن , دو نوع گشایش برای دو گروه الف : رفاه و گشایش برای خوبان که همراه با برکات است , (فَتَحنا عَلَیهِم بَرکات). ب:رفاه و گشایش برای کفار و نا اهلان که دیگر همراه با برکات نیستند , (فَتَحنا عَلَیهم اَبوابَ کُلِ شئٍ) , زیرا چه بسا نعمت های ناپایدار و سب غفلت و غرور و طغیان باشد . خداوند , این رفاه و گشایش کفار را وسیله مهلت و پرشدن پیمانه آنان قرار داده است .بنابراین به هر نعمت ظاهری نباید دل خوش کرد , زیرا اگر این نعمت ها برای مومنان باشد , مایه برکت است و اگر برای کفار باشد , ناپایدار و وسیله قهر الهی است.[51]
3- اعمال محدود انسان در دنیا چگونه با نتایج نامحدود اُخروی سازگاری دارد؟
“گاهی انسان برای درک و فهم یک مسئله یک ساعت اندیشه و تفکر می کند که نتیجه ی آن زندگی بهتر و آثار علمی و عملی بی شماری خواهد بود; اگر این تفکر در جهت شناخت و معرفت الهی باشد ممکن است تا ابد برای او نتیجه بدهد و یک عمل محدود ساعت ها برای انسان فایده بدهد.
در پاسخ به این سوال باید گفت: اولا، کسانی که چنین پرسش هایی را مطرح می کنند از این غافل اند که بین مجازات های قراردادی و اعتباری و مجازات های تکوینی ـ که در حقیقت پیامد سوء اعمال و نتیجه ی طبیعی آنهاست ـ تفاوت بنیادین وجود دارد; مثلا اگر راننده ای با سرعت غیرمجاز رانندگی کند، ممکن است طبق قانون و متناسب با جرمش جریمه شود، اما اگر بر اثر سرعت غیرمجاز چشمش را از دست بدهد، طبیعی است که تا آخر عمر باید رنج کوری را تحمل کند. کیفرهای اخروی از سنخ مجازات های تکوینی و شبیه این نوع پیامد عمل است. پس بحث تناسب کیفر و عمل از نظر کمیت فقط در کیفرهای قراردادی مطرح است و در امور تکوینی هرگز بین عمل و پیامد آن تناسبی وجود ندارد; لذا اگر کسی یک قطره زهر بنوشد و یا در یک لحظه خود را از کوه پرتاب کند، برای همیشه از زندگی ساقط می شود و هیچ عاقلی نخواهد گفت که آن عمل محدود چرا این نتیجه ی طولانی را دارد؟
ثانیاً: رابطه ی عمل و پیامد، به خصوص کیفر، نه تنها فراتر از جرم و جریمه ی اعتباری است، بلکه در واقع از رابطه ی علت و معلول نیز بالاتر است; چون بین عمل و کیفر و یا پاداش رابطه ی عینیت و اتحاد برقرار است; یعنی عملْ عین پاداش و کیفر است. هرگاه عملی لباسِ وجود بر تن کند، تا ابد موجود است و نابود نمی شود، پس پیامد آن نیز که عین آن است، ابدی خواهد بود. قرآن کریم در تبیین این مسئله می فرماید:
(یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْس ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِـیداً); روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده می یابد و آرزو می کند کاش میان او و آن کارهای بد فاصله ای دور بود.
از این آیات استفاده می شود که بین عمل و نتیجه ی اخروی آن، اتحاد و عینیت برقرار است; پس عمل محدود در دنیا، باطن و ملکوت نامحدود دارد که در قیامت ظاهر می شود.
ثالثاً: هر عمل محدودی کیفر نامحدود ندارد، بلکه ممکن است برخی اعمال به سبب توبه و یا عفو الهی، کیفر نداشته باشند و یا به طور محدود کیفر داده شوند و سپس بهشت و نعمت های دیگر به دنبال داشته باشند; نظیر گناهانی که احیاناً ممکن است از انسان مؤمن سر بزند.
اما اعمالی که انسان را از دایره ی انسانیت خارج می کند و یا تکرار آن سبب ایجاد ملکه ی نفسانی بد می شود و اساساً صورت نوعی انسان را دگرگون می سازد، کیفر نامحدود دارد. پس بحث تناسب عمل و کیفر از نوع قیاسِ غلط است.
امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:
«شخصی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرسید اگر پروردگار تو ستم نمی کند، پس چگونه کسی را که تنها چند روز گناه کرده، برای همیشه در آتش نگاه می دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود: او را به واسطه ی نیتش در آتش جاودان نگه می دارد، کسی را که خداوند می داند اگر تا پایان دنیا در آن بماند، معصیت و نافرمانی خدا را انجام می دهد، به واسطه ی این نیت او را تا ابد در آتش نگه می دارد، چون این نیت از عملش بدتر است. جاودانگی در بهشت نیز به آن جهت است که فردی قصد دارد اگر هر اندازه در دنیا باقی ماند، همواره طاعت و بندگی خداوند را انجام دهد، این نیت او از عملش بهتر است لذا در بهشت جاودان می ماند; پس خلود در بهشت و یا جهنم دایرمدار نیت انسان هاست».
برخی بر این عقیده اند که اعتقاد و باور، محور و اساس کار و عمل است. کردار انسان از اعتقاد و از روح او بر می خیزد و روح او تابع زمان و تاریخ نیست; چون روح مجرد است و مجردات اصلا نمی میرند; بنابراین لازم است عذاب ثابت و جاودان را بچشد، چه این که انسان گناه کار بر اثر عملکرد بد برای خود وجود جهنمی کسب کرده و در آخرت به اصل خود، یعنی دوزخ بزرگ می رسد.“[52]
کتابنامه
1-قرآن کریم
2-ابن ابى جمهور احسائى، عوالي اللآلي، 4 جلد، انتشارات سيد الشهداء (ع) قم، سال چاپ :1405 ه ق
3-اشعري، ابوالحسن، مقالاتالإسلاميين و اختلاف المصلين، فرانسشتاينر، آلمان، 1400ق، تعداد جلد
4-بياضي الحنفي، کمال الدين احمد، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقيق و تعليق، يوسف عبدالرزاق، شرکت المصطفي الباني، مصر 1368ق،
5- خميني ,سید روح الله ؛، الطلب و الإرادة، مؤسسة نشر آثار الإمام الخميني، 1421ق، ص40-41.
6-سعیدی مهرمحمد , آموزش کلام اسلامی ,2جلد, نوبت چاپ:12 , ناشر : کتاب طه , تاریخ نشر : تابستان 1392
7- طباطبايى, سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1417 ق، ج1، ص100.
8- صدوق ؛ ثواب الاعمال عقاب الاعمال ؛ ترجمه محمد علی مجاهدی, نوبت چاپ : 4 ,محل نشر :انتشارات سرور , ناشر : شریعت , تاریخ نشر :1386
9- قاضی عبدالجبار، المغني في أبواب التوحيد و العدل، تحقيق: جورج قنواتى، الدارالمصرية، قاهره، 1965- 1962 م، ج8،
10- قرائتی محسن ؛ تفسیر نور ؛ جلد 10, نوبت چاپ : 8 , ناشر : مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن , تاریخ نشر : تابستان 1391
11-كليني، محمد بن يعقوب ؛فروع و کافی ؛ مترجم: گروه مترجمان. زيرنظر: رحيميان، محمدحسين , تعداد جلد
12- بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، تحقیق و تعلیق: سید جواد علوی، تعداد جلد : 110 ,ناشر: دارالکتب اسلامیة، تهران، 1362 ق.
13-مفید, محمد بن محمد؛ الاختصاص ؛ علیمیرشریفی، محمودموسوی زرندی، علیاکبرغفاری ؛ ناشر:لموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید محل نشر :قم
14-واحد تحقیق و پژوهش بیت المهدی (عج) , زندگی در پرتو احکام دین , نوبت چاپ : اول تیرر1390 , انتشارات : مهدی جویان
15-کریم خانی حمزه ؛ نگاهی گذرا به گناهان کبیره ,نوبت چاپ : سوم پاییز 1390 , انتشارات : کمال الملک
16-سایت پرسش کده مذهب
[22]«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف(18)، آیهی۱۱۰).
[23]«مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها»(نساء(4)، آیهی۸۵)
[24]«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا… »(آل عمران(3)، آیهی30).
[27]«وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (احقاف(46)، آیهی19).
[29]«بل بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون»(بقره(2)، آیهی81).
[39]محمد بن محمدمفید ؛ الاختصاص ؛ علیمیرشریفی، محمودموسوی زرندی، علیاکبرغفاری ؛ ناشر:لموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید محل نشر :قم ؛ صفحه 26
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانهی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند.
تأملی بر پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی
پیامی برای شکستن «محور تروریسم»
شاید بتوان گفت یکی از مهمترین وجوه این پیام، دعوت عمومی و بهطور خاص جوانان برای «تفکر» و «گفتوگو» پیرامون وضع کنونی جهان و شناخت درست از دین اسلام است.
·
پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی، واکنشهای متعددی را در رسانهها و محافل آکادمیک به دنبال داشت. بهعنوان نمونه پایگاه خبری فارین پالیسی (Foreign policy) در گزارشی این پیام را «غیرمنتظره» دانست و نوشت: [آیتالله] خامنهای در نامهای بسیار غیرمعمول از جوانان اروپا و امریکای شمالی خواسته برای شناخت اسلام قبل از محکوم کردن آن تلاش کنند.» شاید بتوان گفت یکی از مهمترین وجوه این پیام، دعوت عمومی و بهطور خاص جوانان برای «تفکر» و «گفتو گو» پیرامون وضع کنونی جهان و شناخت درست از دین اسلام است. دکتر شهاب اسفندیاری، عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر در یادداشت زیر، ابعاد بیشتری از این پیام را مورد بررسی قرار داده است.
تصویرسازی های دروغین از مسلمانان
در روز هفتم ژوئیه 2005، دو سال پس از واقعهی 11 سپتامبر، چهار انفجار انتحاری در چند نقطه از شهر لندن انجام شد که به کشته شدن 52 نفر و زخمی شدن بیش از هفتصد نفر انجامید. پلیس انگلستان طراح و عامل اصلی این بمبگذاری را فردی به نام «محمد صدیقخان» اعلام کرد؛ جوانی اهل شهر لیدز که والدین او چند دهه قبل به انگلستان مهاجرت کرده بودند. وقتی شبکهی الجزیره تصویر فیلم ویدئویی او را در حال بیان انگیزههایش از انجام این عملیات پخش کرد، بیش از محتوای سخنان تند او علیه دولتهای غربی، لهجهاش برای مردم انگلستان شگفتانگیز و تکاندهنده بود. او با لهجهی غلیظ یورکشایری صحبت میکرد و اگر تصویر او نبود، این صدا با صدای یک جوان انگلیسی هیچ تفاوتی نداشت. این «تروریست» با الگوی همیشگی تصویر «تروریستهای عرب/مسلمان» در روایتهای کلامی و تصویری غربی که از «خارج» برای انجام عملیات به خاک این کشورها میآمد، تفاوت داشت. او بیگانهای از بیرون نبود، بلکه یکی از درون بود. «دیگری» نبود، از «خود» بود. پلیس انگلستان با اشاره به سفر او به پاکستان و افغانستان و حضورش در پایگاههای القاعده، واژهی جدیدی برای توضیح این پدیده به کار برد: «فرایند رادیکال شدن» (Radicalization).
از این پس، بیان هر سخنی که ممکن است منجر به تحریک افرادی برای انجام عملیات تروریستی شود نیز به جرم تازهای با عنوان «برانگیختن» (Incitement) تبدیل شد. نگهداری کتابها، جزوات و نوارهایی که چنین مطالبی داشته باشند نیز مشمول این جرم است.
یکی از جنجالی ترین لوایح دولت انگلیس پس از این حادثه، لایحهای بود که به پلیس اجازه میداد هر فرد مورد سوءظن را تا نود روز بدون هیچ دلیل و مدرک و یا اتهام مشخصی، در بازداشت قرار دهد. احزاب مخالف و بسیاری از روشن فکران و دانشگاهیان، ارائهی این لایحه را سوءاستفادهی دولت از فضای روانی پس از بمبگذاریها در جهت محدود کردن آزادیهای عمومی میدانستند. یکی از روزنامههای معروف و پرتیراژ در آن ایام، با چاپ عکس دلخراشی از یکی از مجروحان آن حادثه در صفحهِی اول خود تیتر زد: «به تونی [بلر] بگو کارش درست است.»
فردای آن روز، فردی که تصویرش در صفحهی اول روزنامه چاپ شده بود، نامهای به روزنامهها نوشت و سوءاستفاده از تصویر خودش برای حمایت از لایحهی بهاصطلاح «ضدتروریسم» را محکوم کرد. این فرد کسی نبود جز پروفسور «جان تولاچ» (John Tulloch) استاد مطالعات رسانهی دانشگاه برونل لندن. او همچون اغلب دانشگاهیان اروپایی، از مخالفان سرسخت جنگ عراق و از معترضان مشارکت دولت بلر در آن جنگ بود. در روز حادثه، او در چندمتری محمد صدیقخان در مترو نشسته بود و تنها وجود یک کیف سامسونت در کنارش مانع از وارد شدن جراحات شدید به قفسهی سینه و در نتیجه، مرگ او شده بود. با این همه، تا مدتی توانایی شنوایی و سخن گفتن را نیز از دست داده بود.
اما همهی آن دردها و جراحات، تغییری در نگاه او نسبت به پروژهی تبلیغاتی «جنگ علیه ترور» ایجاد نکرده بود. چند ماه بعد که تا حدی توانایی جسمی خود را به دست آورد، بیبیسی مصاحبهای با او انجام داد. در یکی از سؤالها، خبرنگار از او پرسید: «آیا از اینکه قربانی چنین حادثهای شدهاید، خشمگین هستید؟» او پاسخ داد: «بله، اما خشم من در درجهی اول متوجه اقدامات خودسرانه و غیرقانونی دولتهایی است که با جنگافروزی و یکجانبهگری به چنین خشونتهایی دامن میزنند.»
برای مشاهده مفاهیم کلیدی این پیام اینجا را کلیک کنید
در سالگرد آن بمبگذاری، شبکهی تلویزیونی آی.تی.وی انگلیس از پروفسور تولاچ دعوت کرد تا شخصاً بهعنوان گزارشگر به محل زندگی محمد صدیقخان برود و یک گزارش سهدقیقهای برای بخش اصلی اخبار شبانگاهی این شبکه تهیه کند. جان تولاچ در این سفر با چهرهی دیگری از محمد صدیقخان آشنا میشود. او درمییابد که محمد صدیقخان در یک مدرسه در محلهای فقیرنشین و محروم در شهر لیدز، بهعنوان کمکمعلم به کار مشغول بوده است. همکارانش از او بهعنوان معلمی سختکوش و مهربان یاد میکنند که در آموزش به کودکانی که دچار کندذهنی یا مشکلات درسی هستند، کوشا بوده است. با تحقیق از شورای محله، معلوم میشود محمد صدیقخان در طرح محلی مقابله با آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی نیز همکاری شایان توجهی داشته است. جان تولاچ عکسی از محمد صدیقخان را بهعنوان نماد این وجه ناشناختهی شخصیت او انتخاب کرده بود؛ عکسی از او در مدرسه، با چهرهای در حال فکر و قلمی در دست، در حال گوش دادن به حرفهای یک دانشآموز.
در این برنامهی بسیار کوتاه، جان تولاچ با چند دانشجوی مسلمان که همگی در انگلستان بزرگ شده بودند و هممحل محمد صدیقخان بودند گفتو گو کرد و به آنها اجازه داد حرفهایشان را بیان کنند. دغدغهی اصلی آنها مغفول ماندن حقیقت اسلام در جامعهی انگلستان و ذهنیتها و تصورات غلط ایجادشده نسبت به آنها بود که باعث میشد آنها بهعنوان مسلمان در جامعه، به حاشیه رانده شوند. در واقع پروفسور تولاچ در این برنامه، ریشهی واقعی چنین رفتارهای تروریستی را «واکنش» به جنگافروزیهای دولتهای غربی در سطح جهان معرفی کرد، درحالیکه رسانهها و سیاستمداران غربی غالباً تروریسم را یک «کنش» ایجابی براساس یک فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خاص معرفی میکنند که در پی جهانگشایی و نابودی تمدن غرب است.
جدول خلاصه پیام (دریافت)
پروفسور تولاچ چندی بعد کتابی با عنوان «یک روز در ژوئیه» (One day in July) منتشر کرد که مشتمل بر خاطرات و تحلیلهای او در مورد ماجرای این بمبگذاری و وقایع بعدی است. او کتاب خود را با یک نامه به پایان برده است: «نامهای به محمد صدیقخان». او در این نامه، خطاب به محمد صدیقخان میگوید: اکنون من با چند تصویر از تو مواجهم، نه یک تصویر. میدانم که تو اهل شنیدن بودی. میخواهم باب گفت و گو با تو و شاید با هزاران محمد صدیقخان دیگر که تاکنون هیچکس آنها را واجد ارزش برای گفت و گو نشناخته است، باز کنم. در این نامه، جان تولاچ را بهعنوان اندیشمندی میبینیم که از آن زاویهی دید بالا به پایین و تحقیرآمیز اروپاییها نسبت به «دیگران» خارج شده و ضرورت شناخت صحیح متقابل را مورد تأکید قرار میدهد.
به باور نگارنده، پروفسور تولاچ و امثال او را باید بخشی از «محور گفتو گو» در جهان امروز به حساب آورد که در مقابل «محور تروریسم» قرار دارند. دولتهای جنگافروز و جنایتکار غربی، رژیم اشغالگر صهیونیستی و جریانهای وهابی و تکفیری، بخشهای مختلف «محور تروریسم» را تشکیل میدهند. متأسفانه به دلیل سیطرهی رسانهای «محور تروریسم»، صدای «محور گفت و گو» چندان انعکاسی در جوامع غربی ندارد. سیطرهی رسانهای «محور تروریسم» آن اندازه قوی است که با وجود راهپیمایی عظیم و بیسابقهی یکونیممیلیوننفری در لندن در سال 2003 علیه ورود دولت انگلستان به جنگ با عراق، تونی بلر شریک جنگافروزی بوش میشود و در انتخابات بعدی، باز بهعنوان نخستوزیر انتخاب میگردد.
اگر تولاچ و امثال او، بخش غربیِ «محورِ گفتو گو» در جهان امروز را تشکیل میدهند، این محور در جهان اسلام نیز منادیان و حامیان جدی دارد. نامهی حضرت آیتالله خامنهای به جوانان اروپا و آمریکا، سوی دیگر «محور گفتو گو» را در این بخش از جهان آشکار کرد. در شرایطی که رسانههای وابسته به «محور تروریسم» با سوءاستفاده از وقایع اخیر پاریس، تمام قوای خود را برای بازنمایی تصویری خشن و دروغین از اسلام و تشدید کینهها و تعمیق شکافها به کار گرفتهاند، ناگهان نامهای از یکی از تأثیرگذارترین رهبران مذهبی و سیاسی جهان اسلام، جوانان اروپا و آمریکا را مستقیماً مخاطب قرار میدهد و آنها را به تحقیق و شناخت صحیح و قضاوت بیطرفانه فرامیخواند. دربارهی این نامه، نکات مختلفی قابل ذکر است که برخی از آنها بهاجمال در ادامه آمده است:
عبور از تصاویر کلیشهای نسبت به غرب
اولاً، نفس اقدام برای برقراری ارتباط با «دیگری»، (Outreach) صرفنظر از محتوای نامه، یک کنش نمادین است. در ذات هر گفتاری که «دیگری» را با احترام مخاطب قرار میدهد، معنای «به رسمیت شناختن» نهفته است. از همین روست که بزرگترین توهین به «دیگری» را نادیده انگاشتن و یا انکارِ وجودِ او میدانند. شاید بسیاری از مسلمانان و حتی برخی اندیشمندان اسلامی، نسبت به جوانان غربی، ذهنیتها و تصورات بسیار تیرهو تاری داشته باشند و مثلاً آنها را غرق در فساد و غفلت و تباهی بدانند. برخی دیگر اساساً کلیت فرهنگ و تمدن غربی را یکسره شیطانی و پلید و عین سیاهی و تباهی میدانند. به عبارت دیگر، در کنار غربستایان و غربپرستان، عدهای غربهراسان نیز در جوامع اسلامی وجود دارند که کلیشهها و تصویرهایی نسبت به کلیت جوامع غربی در ذهن دارند. رویکرد انتقادی حضرت آیتالله خامنهای به جوامع غربی اما اینچنین یکسویه و تکبُعدی نیست. ایشان در نامهی خود، پیش از آنکه جوانان غربی را به عبور از تصویرسازیها و پیشداوریها دعوت کنند، خود از برخی تصاویر کلیشهای رایج در مورد «جوانان غربی» عبور میکنند. ایشان آن جوانان را افرادی معرفی میکنند که «حس حقیقتجویی» در دلهای آنها «هشیارتر و زندهتر» است. تحلیل متن و گفتمان این نامه آشکار میکند که نویسنده، مخاطبان خود را انسانهای فهیم، اهل منطق و دارای قوهی درک و تمیز حق و باطل فرض کرده است، وگرنه اساساً نوشتن چنین نامهای معنا نداشت.
محور گفتو گو در برابر محور تروریسم
نکتهی دوم اینکه نامه از طرف فردی نوشته شده که هم بهلحاظ شخصیت حقیقی و هم بهلحاظ شخصیت حقوقی، صلاحیت قرار گرفتن در «محور گفتو گو» و ایستادن در برابر «محور تروریسم» را دارد. چرا که ایشان نیز یک «قربانی تروریسم» است؛ البته قربانی عملیات تروریستهایی که بعدها در پناه همین دولت فرانسهی مدعی مبارزه با تروریسم قرار گرفتند. ایشان نیز بهجای آنکه آسیب و رنج جسمی خود را به کینههای نژادپرستانه علیه همهی غربیها تبدیل کند، حساب مردم و جوانان غرب را از دولتهای تروریستپرور جدا میکنند و نگران تعامل آیندهی مردم غرب و اسلام هستند. از طرف دیگر، ایشان بهعنوان یک شخصیت حقوقی در مدت 25 سال رهبری یک کشور بزرگ، عملاً نشان دادهاند که در محور جنگطلبان و جنگافروزان قرار ندارد. علیرغم جنگهای متعددی که در سه دههی اخیر در منطقهی ملتهب غرب آسیا و در همسایگی ایران به وقوع پیوسته است، با درایت، ملت خود را از جنگ دور نگاه داشته است، بدون آنکه کشورش در برابر ابرقدرتی سر خم کند یا تحت حمایت ارتش بیگانهای باشد. ایشان نه تنها ایران را بهعنوان یک جزیرهی ثبات و امنیت در بطن یک منطقهی بحرانزده حفظ کردهاند، بلکه در میان مذاهب مختلف اسلامی نیز منادی مدارا و احترام و وحدت بودهاند.
دعوت به درک و شناخت صحیح
سومین نکته دربارهی این نامه این است که علیرغم اینکه نویسندهی آن یک رهبر عالی دینی و مذهبی است، مضمون آن دعوت به تغییر دین نیست، بلکه دعوت به «درک و شناخت صحیح» است. درک و شناخت متقابل بدون تردید، میتواند زمینهای برای صلح و تعامل مسالمتآمیز میان مردم جهان باشد و موانعی در برابر برنامههای شوم جنگافروزان «محور تروریسم» ایجاد کند. رهبر انقلاب در نامهی خود تصریح میکنند که «من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقی دیگری از اسلام را بپذیرید.» بدیهی است تا زمانی که پردههای سنگین و سیاه دروغ و فریب توسط رسانههای «محور تروریسم» بر چهرهی اسلام افتاده باشد، اساساً مجال چندانی برای دعوت به اسلام وجود نخواهد داشت. گام اول، به تعبیر ایشان، «فهم صحیح و درک بدون پیشداوری» است؛ فهمی که دور از وا نمودهها و کلیشهسازیهای رسانههای «محور تروریسم» باشد.
مخاطب نامه، نسلآیندهساز نه دولتمردان
نکتهی چهارم دربارهی این نامه، که آن را از شعارهای پُرطمطراق و تهیمایهی برخی سیاستمداران و دولتمردان پیشین متمایز میکند، مخاطب آن است. در گذشته برخی سیاستمداران که گویا تفاوت «مذاکره» (Negotiation) و «گفتو گو» (Dialogue) را نمیدانستند، فضای مذاکرات سیاسی بینالمللی (که عرصهی «جنگ لبخندها» و جدال بر سر منافع ملی است) را با فضای گفتو گوهای روشنفکرانه دربارهی تمدنها و فرهنگها اشتباه میگرفتند و به خیال خود میخواستند با دشمنِ غدّارِ جنگافروزِ اسلحهبهدست، دیالوگ فرهنگی-تمدنی برقرار کنند. اما رهبر انقلاب در برقراری یک ارتباط و تعامل فرهنگی، مخاطب خود را نه دولتمردان و سیاستمداران غربی، بلکه جوانان و نسل آیندهساز آن کشورها قرار دادهاند. توجه ایشان به جوانان و تلاش برای ارتباط فکری و فرهنگی با آنها البته امر تازهای نیست. این رویکرد ایشان از جلسات چند دههی قبل با جوانان در مسجد کرامت مشهد پیش از انقلاب، تا دیدارهای مکرر با جوانان و جلسات پرسشو پاسخ با دانشجویان در دوران رهبری، امتداد یافته است.
شناخت دقیق از محیط رسانههای نوین
آخرین نکته دربارهی رسانه و بهاصطلاح «مدیوم» انتشار این نامه است. اینکه نامهی رهبر انقلاب پیش از آنکه به رادیو و تلویزیون و مطبوعات داده شود، از طریق شبکههای اجتماعی منتشر شد، نشاندهندهی شناخت دقیق نسبت به قابلیتها و ظرفیتهای نسل جدید فناوریهای اطلاعات و ارتباطات است. شبکههای اجتماعی، امروزه هژمونی رسانههای مکتوب و رسانههای شنیداری-دیداری قدیمی (که عمدتاً تحت مالکیت و در خدمت اربابان «محور تروریسم» هستند) را به چالش کشیدهاند. انتخاب این «مدیوم» برای انتشار نامهای که مضمون آن دعوت به عبور از سیطرهی وانمودهها و کلیشههای رسانههای قدیمی است، بسیار بجا و هوشمندانه است. اگر چه مالکیت شبکههای اجتماعی بزرگ هم در اختیار کسانی است که عمدتاً در اردوگاه «محور تروریسم» قرار دارند و اگر چه در گذشته (همانطور که ادوارد اسنودن نشان داد)، این شرکتها نیز همکاریهای امنیتی شایان توجهی با دولتهای جنگافروز غربی داشتهاند، اما در شبکههای اجتماعی، به علت کثرت و بیشماری کاربران، مدیریت تولید محتوا بهطور کامل در اختیار مالکان و صاحبان این رسانهها نیست. از این رو، این شبکهها مجال و فرصتی برای شکستن انحصار و سیطرهی رسانهای «محور تروریسم»، انتقال پیامهای بدیل (آلترناتیو) و افزایش ارتباطات در میان فعالان و حامیان «محور گفتو گو» را فراهم آورده است. اگر در گذشته بسیاری از پیامها و سخنان رهبر انقلاب در رسانههای مکتوب و رادیو و تلویزیونهای غربی سانسور و یا تحریف میشد، امروز امکان دسترسی به اصل متن آن پیامها برای عموم شهروندان غربی فراهم است. بهواسطهی قدرت و نفوذ همین شبکههای اجتماعی است که امروز میبینیم حتی رسانههای قدیمی نیز برای عقب نیفتادن از قافله، ناگزیر از بازتاب دادن نامهی اخیر شدهاند.
این واقعیت را شاید بتوان مصداقی دانست از برخی نظریهها دربارهی «جهانی شدن» که معتقدند پیشرفتها در عرصهی فناوری اطلاعات و ارتباطات و حملو نقل، باعث شده است که تحولات جهان امروز بیش از هر زمان دیگری، غیر قابل پیشبینی و آمیخته به ریسک و عدم قطعیت باشد. دنیایی «از کنترل خارجشده» (Runaway World) که در آن فرایندهای جهانی شدن لزوماً و همواره در راستای اهداف و منافع قدرتهای بزرگ عمل نمیکنند و چهبسا شکنندگی و آسیبپذیری بازیگرهای بزرگ در این میدان جدید جهانی، افزایش هم یافته باشد.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931104001335#sthash.fZJU2Nyi.dpuf
جمعیت پرشور شعاردهنده تا حدی بود که از نخستین ساعات بعدازظهر ۹دی ۸۸ مسیرهای منتهی به میدان انقلاب همچنین خود میدان انقلاب مملو از جمعیت شده بودو تردد راهپیمایان را به سختی میسر می ساخت. میلیون ها عاشق ابا عبدالله الحسین(ع) با تجمع در مسیرهای اعلام شده و خیابان های منتهی به مسیرها ضمن تجدید پیمان با رهبر انقلاب،مرگ فتنه گران و بدخواهان نظام و همچنین بصیرت برای خواص را فریادزدند.
ملت ایران در حماسه ۹ دی نشان داد که همچون سپری پولادی از آرمان های انقلاب و اعتقادات خود دفاع می کند. حماسه با شکوه ۹ دی نشانه اقتدار و ایستادگی مردم در برابر دشمنان بود و این حماسه تاریخی توانست نسل جدید را با حوادث دفاع مقدس و انقلاب آشنا سازد.
غفلت برخی افراد و همچنین زخم خوردگی از انقلاب اسلامی موجب هتک حرمت به ساحت مقدس روز عاشورا و اصل ولایت فقیه و بی احترامی به قداست انقلاب شد.
مردم عاشورایی در حماسه ۹ دی سال ۸۸ به دنبال پرچم ولایت فقیه حرکت کردند و نشان دادند که تا پای جان برای محقق شدن اهداف اسلامی می ایستند.
در واقع در نهم دی سال ۸۸ یک یوم الله دیگر به یوماللههای نظام جمهوری اسلامی ایران اضافه کرد.
با توجه به اهمیت این روز بزرگ و بر اساس فرمایشات رهبرمعظم انقلاب باید این روز به گونه ای تجلیل شود که در تاریخ ایران به عنوان برگ زرینی از هوشیاری مردم ایران به ثبت برسد وآنگونه که در شان مردم است باید زمینه تجلیل از آنان فراهم شود.
طراحی و تولید: “ایران سامانه”
چند داستان از زندگى امام رضا(ع)
زندگانى حضرت امام رضا(ع) پر است از لحظاتى نورانى و شگفت انگيز كه دل شيفتگان را مىبرد . از كتاب «ديوان خدا» نوشته نعيمه دوستدار ـ كه بر اساس منابع موثق تدوين يافته ـ چند داستان برگزيدهايم كه تقديم عاشقان اهل بيت مىكنيم.
مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسيد. جعبهاى نقرهاى رنگ به امام داد و گفت :
«آقا! هديهاى برايتان آوردهام كه مانند آن را هيچ كس نياورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بيرون آورد و گفت: «اين هفت رشته مو از پيامبر اكرم(ص) است. كه از اجدادم به من رسيده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا كردند و فرمود: «فقط اين چهار رشته، از موهاى پيامبر است».
مرد با تعجب و كمى دلخورى به امام نگاه كرد و چيزى نگفت. امام كه فهميد مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض اين كه چهار رشته موى پيامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشيدن كرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن كرد.
راوى: سليمان (يكى از اصحاب امام رضا(ع)
حضرت رضا(ع) در بيرون شهر، باغى داشتند. گاهگاهى براى استراحت به باغ مىرفتند. يك روز من نيز به همراه آقا رفته بودم. نزديك ظهر، گنجشك كوچكى هراسان از شاخه درخت پركشيد و كنار امام نشست. نوك گنجشك، باز و بسته مىشد و صداهايى گنگ و نا مفهوم از گنجشك به گوش مىرسيد. انگار با جيك جيك خود، چيزى مىگفت.
امام عليه السلام حركت كردند و رو به من فرمودند: «ـ سليمان!… اين گنجشك در زير سقف ايوان لانه دارد. يك مار سمى به جوجههايش حمله كرده است. زودباش به آنها كمك كن!. ..
با شنيدن حرف امام ـ در حالى كه تعجب كرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ايوان دويدم كه پايم به پلههاى لب ايوان برخورد كرد و چيزى نمانده بود كه پرت شوم…
با تعجب پرسيدم: «شما چطور فهميديد كه آن گنجشك چه مىگويد؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم… آيا اين كافى نيست؟!»
راوى: يكى از نزديكان امام رضا(ع)
مرد گفت: «سفر سختى بود. يك ماه طول كشيد».
امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى!»
ـ « ببخشيد كه دير وقت رسيدم. بىپناه بودن مرا مجبور كرد كه در اين وقت شب، مزاحم شما شوم».
امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نكن! ما خانوادهاى ميهمان دوست هسيتم».
در اين هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعلهاش آرام آرام كم نور شد. ميهمان دست برد تا روغن در چراغ بريزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر كرد. مرد گفت: «شرمندهام! كاش اين قدر شما را به زحمت نمىانداختم».
امام در حالى كه با تكه پارچهاى، روغن را از دستش پاك مىكرد، فرمودند: ما خانوادهاى نيستيم كه ميهمان را به زحمت بيندازيم».
راوى: حسين بن موسى
از شما چه پنهان شك داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!… فقط باورم نمىشد كه واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چيز اطلاع داشته باشند.
آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدينه خارج شديم.
در راه فكر كردم كه چقدر خوب مىشد اگر مىتوانستم امام را آزمايش كنم.
در همين فكرها بودم كه امام پرسيدند:
«حسين!… چيزى همراه دارى كه از باران در امان بمانى؟!»
فكر كردم كه امام با من شوخى مىكند، اما به صورتش كه نگاه كردم، اثرى از شوخى نديدم . با ترديد گفتم: «فرموديد باران؟! امروز كه حتى يك لكه ابر هم در آسمان نيست…»
هنوز حرفم تمام نشده بود كه با قطرهاى باران كه روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .
سرم را كه بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سياه از گوشه و كنار آسمان به طرف ما مىآمدند و جايى درست بالاى سر ما، درهم مىپيچيدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شديد شد كه مجبور شديم به شهر برگرديم.
راوى: ابو هاشم جعفرى
به سخنان امام گوش مىدادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بيش تر مىكرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حياى حضور امام، مانع از آن شد كه صحبتشان را قطع كنم و آب بخواهم. در هيمن موقع امام كلامش را قطع كرد و فرمودند: ـ «كمى آب بياوريد !»
خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ايشان داد. امام، براى اين كه من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشيدند وبعد ظرف را به طرف من دراز كردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشيدم.
نه! نمىشد. اصلا نمىتوانستم تحمل كنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگىام را از بين ببرد. تازه، بعد از يك بار آب خوردن درست نبود كه دوباره تقاضاى آب كنم. اين بار هم امام نگاهى به چهرهام كردند و حرفش را نيمه تمام گذاشت: «كمى آرد و شكر و آب بياوريد.»
وقتى خادم براى امام رضا(ع) آرد و شكر و آب آورد، امام آرد را در آب ريخت و مقدارى هم شكر روى آن پاشيد. امام برايم شربت درست كرده بود. نمىدانم از شرم بود يا از خوشحالى كه تشكر را فراموش كردم. شايد در آن لحظه خودم را هم فراموش كرده بودم. با كلام امام رضا(ع) ناخود آگاه دستم به طرف ظرف شربت دراز كردم.
ـشربت گوارايى است. بنوش ابوهاشم!… بنوش كه تشنگىات را از بين مىبرد.
يكى از دوستان ابن ابى كثير
بعد از شهادت امام موسى كاظم (ع)، همه درباره امام بعدى دچار شك و ترديد شده بودند. همان سال براى زيارت خانه خدا و ديدار بستگانم به مكه رفتم.
يك روز، كنار كعبه، على بن موسى الرضا(ع) را ديدم. با خود گفتم: «آيا كسى هست كه اطاعتش بر ما واجب باشد؟»
هنوز حرفم تمام نشده بود كه حضرت رضا (ع) اشارهاى كردند و گفتند: «به خداقسم! من كسى هستم كه خدا اطاعتش را واجب كرده است».
خشكم زد. اول فكر كردم شايد متوجه نبودهام و با صداى بلند چيزى گفتهام. اما خوب كه فكر كردم، يادم آمد كه حتى لبهايم هم تكان نخوردهاند. با شرمندگى به امام رضا(ع) نگاه كردم وگفتم: «آقا… گناه كردم… ببخشيد!… حالا شما را شناختم. شما امام من هستيد» .
حرف «ابن ابىكثير» كه به اين جا رسيد نگاهش كردم… بغض راه گلويش را گرفته بود.
راوى: موفق (يكى از خادمان امام(ع))
حضرت جواد عليه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرين سفرى بود كه همراه با امام رضا (ع) به زيارت خانه خدا مىرفتيم. خوب به ياد دارم…
حضرت جواد را روى شانهام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف مىكرديم. در يكى از دورهاى طواف، حضرت جواد خواست تا در كنار «حجر الاسود» بايستيم. اولحرفى نزدم، اما بعد هرچه سعى كردم از جا بلند نشد. غم، در صورت كوچك و قشنگش موج مىزد. به زحمت امام رضا(ع) را پيدا كردم و هرچه پيش آمده بود، گفتم. امام، خود را به كنار حجر الاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به ياد دارم.
ـ «پسرم! چرا با ما نمىآيى؟»
«نه پدر! اجازه بدهيد چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما مىآيم»
«بگو پسرم!»
پدر! آيا مرا دوست داريد؟»
«البته پسرم»
«اگر سؤال ديگرى بپرسم، جواب مىدهيد؟»
«حتما پسرم»
«پدر!… چرا طواف امروز شما با هميشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرين ديدار شما با كعبه است».
سكوت سنگينى بر لبهاى امام نشست. ياد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خيره شدم. اشك درچشم امام جمع شده بودم. امام فرزندش را در آغوش گرفت. ديگر نتوانستم طاقت بياورم و… .
راوى: اسماعيل بن مهران
من و «و احمد بزنطى» در ده صريا در مورد سن حضرت رضا(#) صحبت مىكرديم. از احمد خواستيم كه وقتى به حضور امام رسيديم، يادآورى كند كه سن امام را از خودشان بپرسيم.
روزى توفيق ديدار امام، نصيبمان شد. آن موقع، ما، جريان سؤال از سن امام را به كلى فراموش كرده بوديم، اما به محض اين كه احمد را ديد، پرسيد:
«احمد!.. چند سال دارى؟»
ـسى و نه سال.
امام فرمود: «اما من چهل و چهار سال دارم».
راوى: سجستانى
روز عجيبى بود. فرستاده مأمون ـ خليفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدينه به سوى خراسان روانه كند. چهره و حركات امام، همه و همه، نشانههاى جدايى بودند. وقتى خواست با تربت پيامبر(ص) وداع كند، چند بار تا كنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدايى را نداشت.
طاقت نياوردم. جلو رفتم و سلام كردم. به خاطر مسافرت و اين كه قرار بود امام به جاى مأمون در آينده خليفه شود، به ايشان تبريك گفتم، اما با ديدن اشك امام، دلم گرفت. سكوت تلخى روى لبهايم نشست. امام فرمودند:
«خوب مرا نگاه كن!… حركتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست… سجستانى! … بدن من در كنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد».
راوى: نعمان بن سعد
كنار امير المؤمنين على(ع) نشسته بودم. امام نگاهى به من كردند و فرمودند:
«نعمان!… سال ها بعد، يكى از فرزندان من در خراسان با زهر كشندهاى شهيد خواهد شد. اسم او مثل اسم من، على است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران» ، موسى است. اين را بدان ! هر كس كه قبر او را زيارت كند، خدا تمام گناهان قبل از زيارتش را خواهد بخشيد… به خاطر پسرم على».
حرف امام كه تمام شد، سكوت كردم و به گليم كهنه اتاق خيره شدم. با خودم گفتم: «اين درست !… اما من چرا گناه كنم كه به خاطر بخشش، امام رضا عليه السلام را زيارت كنم؟ بايد به خاطر دلم و براى محبتم به اهل بيت(ع) او را زيارت كنم».
به امام نگاه كردم. انگار با لبخندش حرفم را تأييد مىكرد.
راوى عبد الله بن ابراهيم غفارى
تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مىگذشت.
يكى از طلبكارهايم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صريا حركت كردم تا امام رضا(ع) را ببينم. مىخواستم خواهش كنم كه وساطت كنند از او بخواهد كه مدتى صبر كنند.
زمانى كه به خدمت امام رسيدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت كرد تا چند لقمهاى بخورم. بعد از غذا، از هر درى سخن به ميان آمد و من فراموش كردم كه اصلا به چه منظورى به صرياء آمده بودم. مدتى كه گذشت، حضرت رضا(ع)، اشاره كردند كه گوشه سجادهاى را كه در كنارم بود، بلند كنم. زير سجاده، سيصد و چهل دينار بود. نوشتهاى هم كنار پولها قرار داشت. يك روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله». و در طرف ديگر آن هم اين جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نكردهايم. با اين پول قرضت را بپرداز! بقيهاش هم خرجى خانوادهات است».
راوى: اباصلت هروى
همراه امام وارد «مرو» شديم. نزديك «ده سرخ» توقف كرديم. مؤذن كاروان، نگاهى به خورشيد كرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».
امام پياده شدند و آب خواستند. نگاهى به صحرا كرديم. اثرى از آب نبود. نگران بر گشتيم . اما ازتعجب زبانمان بند آمد. امام با دستشان مقدارى از خاك را گود كرده بود و چشمهاى ظاهرشده بود.
وارد «سناباد» شديم. كوهى نزديك سناباد بود كه از سنگ آن، ديگهاى سنگى مىساختند. امام به تخته سنگى از كوه تكيه دادند و رو به آسمان گفتند:
«خدايا!… غذاهايى را كه مردم با ديگهاى اين كوه مىپزند، مورد لطفت قرار ده و به اين غذاها بركت عطا كن!»
فكر مىكنم خدا به بركت دعاى امام، به كوه، نظر خاصى كرد. چون امام خواستند كه از آن روز به بعد، غذايشان را فقط در ديگهايى بپزيم كه از سنگ آن كوه ساخته شده باشد.
روز بعد، پس از كمى استراحت، امام به طرف محلى كه «هارون» ـ پدر مأمونـ در آن دفن شده بود، حركت كردند. مأموران حكومتى جار زدند كه امام مىخواهد قبر هارون را زيارت كند، اما امام با يك حركت ساده نقشههاى مأموران را نقش بر آب كرد. آن حركت هم اين بود كه كنار قبر هارون ايستادند و با انگشت، خطى در كنار قبر، كشيدند. بعد رو به ما فرمودند :
ـ اين جا قبر من خواهد شد… شيعيان ما به اين جا خواهند آمد و مرا زيارت خواهند كرد … و هركس به ديدار قبرم بيايد، خدا لطفش را شامل حال او خواهد كرد.
بعد رو به قبله ايستادند و نماز خواندند و با سجدهاى طولانى، چيزهايى را زير لب زمزمه كردند. اشك در چشمم جمع شده بود.
مجله هنر دينى ،شماره 6
به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)
سلام بر صبر خدایی اش، که ما را الهام بخش صبوری در راه حق است.
سلام بر صلح حماسی اش، که ما را آموزگار عمل به تکلیف و تبعیّت از وظیفه است.
سلام بر بقیع غریبش، که رواق مظلومیّت اهل بیت و شیعه است.
سلام بر آن مسموم شهید، بر آن مظلومیّت مجسّم و تجسّم مظلومیّت.
اینک… ماییم و مائده کرامت آن «کریم اهل بیت»، که پیوسته گسترده است و خوشه چینان معنویّت و ایثار را مهمان فضایل خویش ساخته است.
—————————————-
شرح چگونگي شهادت، تشييع و دفن پيكر مطهر امام حسن مجتبي (ع)
بنا به قولهاي معتبر، امام حسن(ع) روز بيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
«شيخ كليني» از دانشمندان بزرگ شيعي كه كتابهايي در باب معرفي امامان دوازدهگانه شيعه دارد، از «ابوبكر حضرمي» نقل ميكند كه؛ «جعده» دختر «اشعثبن قيس كندي»، امام حسن(ع) را با زهر مسموم كرد. و نيز يكي از كنيزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانيد، ولي آن زهر در درون جان امام حسن(ع) جاي گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهيد شد.»
هنگامي كه امام حسن(ع) به شهادت رسيد، امام حسين(ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي كه رسول خدا(ص) در آنجا بر جنازهها نماز ميخواند، حركت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدامها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بنياميه بود، به نحوي كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن(ع) در خانه حضرت رسول(ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. اما اين كار نيز بدون حاشيهها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بيرحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حاليكه خود را مسلمانان واقعي ميناميدند.
با اين حال، تاريخ اسلام گواه است كه يكي از جنايات هولناك معاويه در طول حكومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبي(ع) بود و ردپاي اين جنايت هولناك در تاريخ، به طور آشكار ديده ميشود. جنايت به اين صورت شكل گرفت كه معاويه ضمن توطئهاي خائنانه و با بهرهگيري از دختر «اشعثبن قيس» (همسر امامحسن) او را مسموم و به شهادت رسانيد. چهره شيطاني و پيمانشكن، و دورويي و نفاق معاويه كه در طول حيات سياسياش فراوان خود را نشان ميداد در ضمن اين جنايت نيز روشنتر از هميشه در معرض ديد همگان قرار گرفت.
تاريخ، اين مطلب را با قوت هرچه بيشتر به اثبات رسانده است. با اين حال افراد متعصبي چون «ابنخلدون» كه از آبشخور آلوده بنياميه سيراب ميشد، جريان را بيپايه و ضعيف قلمداد كرده مينويسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسنبن علي(ع) به وسيله معاويه نقل شده، روايتي است كه شيعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته اين نظر خاص، ناشي از گرايشات خاص ديني «ابنخلدون» است كه او براي دفاع از چهرهاي مرموز و نامطلوب همچون معاويه مفاد تاريخ اسلام را عوض كرده است.
مظلوميت امام در جريان دفن آن حضرت بيشتر جلب توجه ميكند. هنگامي كه اهل بيت(ع) ميخواستند طبق وصيت آن حضرت، او را كنار قبر پيامبر(ص) دفن كنند، قدارهداران بنياميه به مخالفت برخاستند. در اين ميان «مروانبن حكم» از ميان آشوبگران فرياد برآورد: «در حالي كه عثمان در دورترين نقطه بقيع به خاك سپرده شد، گمان ميكنيد كه اجازه ميدهم حسنبن علي(ع) در خانه رسول خدا(ص) دفن شود؟!» پيشتاز آشوب، سوار بر مركبي، ادعاي مالكيت خانه را از طريق ارث كرده و ممانعت خود را تا پاي جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(ص) اعلان داشت.
حتي كار از اين بالاتر گرفت و در نهايت شقاوت و سبعيت، جنازه امام را تيرباران كردند، تا جايي كه كفن آلوده به خون شد و مشايعتكنندگان مجبور به تعويض كفن شدند. سرانجام پس از اين كشمكشها، شهيد مظلوم را در بقيع به خاك سپردند.
در سوگ اين ريحانه رسول خدا(ص) طبق رواياتي كه رسيده، مردم مدينه ـ كه بيشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهاي مدينه را بستند. عمربن بشير همداني ميگويد: «از اسحاق پرسيدم: متي ذل الناس؟ چه موقع مردم ذليل شدند؟ پاسخ داد: حين مات الحسن و ادّعي زياد و قتل حجربن عدي؛ پس از شهادت امام حسن (ع) و استلحاق زياد و قتل حجربن عدي.»
منبع:farsnews.com
چرا پیامبر اکرم در خانه خود به خاك سپرده شد؟
وهابیان چون سفر براى زیارت قبور صالحان و نیز ساختن بقعه و بنا بر فراز آنها و دست مالیدن و تبرك به آنها را حرام مى دانند، با استناد به حدیثى كه از طریق عائشه از پیامبر اسلام نقل مى كنند علت دفن حضرت در خانه مسكونى اش را از دلایل این حكم مى دانند و ادعا مى كنند براى آنكه قبر پیامبر مسجد قرار نگیرد و در دسترس مردم نباشد، آن حضرت وصیت كرد كه در حجره مسكونى اش دفن گردد. حدیث یاد شده بدین صورت است:
«عن عائشة رضى الله عنها قالت: قال النبى فى مرضه الذى لم یقم منه: لعن الله الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد. قالت عائشة: لو لا ذلك لابرز قبره، خشى ان یتخذ مسجدا؛ عائشه مى گوید: پیامبر در آن بیمارى كه به دنبال آن از دنیا رفت، فرمود: لعنت خدا بر یهود باد! قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند. عائشه افزود: اگر این ملاحظه نبود، قبر پیامبر [توسط مسلمانان] آشكار مى گردید، او ترسید قبرش را مسجد قرار دهند. »
ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت در توضیح این حدیث مى نویسد: چون پیامبر، كسانى را كه قبور را مسجد قرار مى دهند، لعن كرد و امت خود را از این كار برحذر داشت و نهى نمود، و از اینكه قبر او را مسجد قرار دهند نهى نمود، از این رو در اتاق خود دفن گردید تا كسى نتواند قبر او را مسجد قرار دهد …
استناد ابن تیمیه به این حدیث و احادیث مشابه دیگر در زمینه نهى از مسجد قرار دادن قبرها - كه از طریق اهل سنت نقل شده - مانند بسیارى دیگر از استدلالهاى او است كه موضوع یا حكمى را مسلم مى گیرد و موضوعها و مسایل دیگر را بر آن استوار مى سازد در حالى كه از نظر مخالفان او، موضوع یا حكم نخست مورد قبول نیست تا مسائل متفرع بر آن نیز ثابت گردد. در اینجا اجمالا باید توجه داشت كه مقصود از احادیث یاد شده، بت قرار دادن یا قبله قرار دادن قبور است زیرا یهود و نصارى چنین مى كردند. اما حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها یا كنار آنها از احادیث استفاده نمى شود.
اما این ادعا كه پیامبر اسلام براى آنكه قبرش مسجد و بت قرار نگیرد، در خانه اش دفن گردید، هیچ سند و مدركى ندارد جز اظهار نگرانى عائشه در دنباله حدیث كه ابن تیمیه نیز به آن استناد كرده است. یعنى جمله «لو لا ذلك لابزر قبره، خشى ان یتخذ مسجدا»، یعنی: اگر این ملاحظه نبود قبر پیامبر آشكار مى گردید، [پیامبر] ترسید كه قبر او را مسجد قرار دهند.
این حدیث را مسلم در صحیح خود از طریق دیگر، از عائشه بدین صورت نقل كرده : قال رسول الله فى مرضه الذى لم یقم منه: لعن الله الیهود و النصارى التخذوا قبور انبیائهم مساجد، قالت فلو لا ذلك ابرز قبره غیر انه خشى ان یتخذ مسجدا. یادآورى مى شود كه در این حدیث كلمه «خشى» توسط شارح صحیح بخارى به صورت فعل ماضى معلوم (خَشى) و توسط شارح صحیح مسلم به صورت مجهول (خُشِىَ) اعرابگذارى و ضبط شده است. چه «خشى» را معلوم بخوانیم و چه مجهول، در هر حال این سخن، استنباط و اظهار نظر عائشه است نه سخن پیامبر.
بخارى این حدیث را در صحیح خود در كتاب «جنائز» نیز نقل كرده و در آخر آن سخن عائشه بدین صورت اضافه شده است: «و لو لا ذلك لابرزوا قبره غیر انى اخشى ان یتخذ مسجدا»، یعنی: اگر این ملاحظه نبود قبر او را آشكار مىكردند ولى من مىترسم آن را مسجد قرار دهند.
اگر مدرك و دلیل دفن پیامبر در اتاق مسكونى آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطى با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است كه مىگ وید: مى ترسم قبر پیامبر را مسجد قرار دهند، نه پیامبر! از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثى كه از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثى كه در كتب و سنن اهل سنت نقل شده است.
علت انتخاب محل دفن پیامبر از دیدگاه احادیث
«ابنماجه» قضیه را چنین نقل مى كند: مسلمانان در تعیین محل قبر پیامبر اختلاف نظر پیدا كردند: گروهى گفتند: در مسجدش دفن شود، گروهى گفتند: با اصحابش دفن شود. ابوبكر گفت: از پیامبر شنیدم مى فرمود: «هر پیامبرى، هر جا كه از دنیا رفت، در همان جا دفن مى شود» از اینرو بستر پیامبر را كه در آن درگذشته بود، بلند كردند و در محل آن قبر كندند و نیمه شب چهارشنبه به خاك سپردند.
«مالك» روایت مى كند كه پیامبر روز دوشنبه از دنیا رفت و روز سه شنبه به خاك سپرده شد و مردم، بدون جماعت و تك تك بر جنازه او نماز خواندند [آنگاه] گروهى گفتند: نزد منبر دفن شود. دیگران گفتند: در بقیع دفن شود، ابوبكر آمد و گفت: از پیامبر شنیدم مى فرمود: «هر پیامبرى در همان محلى كه در آنجا فوت كرده، دفن مى شود» پس در همان جا براى حضرت قبر كندند.
«احمد زینى دحلان» پس از نقل سخنان ابوبكر، اضافه مى كند: على گفت: من نیز این سخن را از پیامبر شنیدم.
«على بنبرهان الدین حلبى» در این باره چنین مى نویسد: اصحاب پیامبر در تعیین محلى كه پیامبر در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا كردند: برخى گفتند: باید حمل شود و در كنار قبر ابراهیم خلیل دفن گردد. ابوبكر گفت: او در همان محلى كه در آن درگذشته است دفن كنید زیرا خداوند روح او را در محل پاك قبض كرده است.
در برخى روایات سخن ابوبكر با این لفظ نقل شده است: «خداوند روح هیچ پیامبر را قبض نمى كند مگر در همان محلى كه باید در آنجا دفن شود.»
نیز از ابوبكر نقل شده است كه: از پیامبر شنیدم مى فرمود: «هر پیامبرى در جایى كه در نظر او از همه جا محبوبتر است از دنیا مى رود.» در حدیث آمده است «هر پیامبرى كه درگذشته، در همانجا كه از دنیا رفته به خاك سپرده شده است» پس بستر پیامبر را كنار زدند و بدن او را در همان محلى كه در آنجا به لقاى خدا شتافته بود، به خاك سپرده شد.
این معنا در كتب و احادیث شیعه نیز آمده است: مرحوم شیخ طوسى روایت مى كند: هنگامى كه پیامبر درگذشت، خاندانش و كسانى كه از اصحاب او حاضر بودند، در تعیین محلى كه سزاوار است پیامبر در آن دفن گردد، اختلاف كردند: بعضى گفتند: در بقیع دفن شود، بعضى دیگر گفتند: در صحن مسجد دفن شود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «خداوند، پیامبر را در پاكترین نقاط قبض روح كرده است، پس سزاوار است در همان بقعه اى كه در آن درگذشته است، دفن شود». این سخن را پذیرفتند و در نتیجه، جسد پیامبر در حجره اش به خاك سپرده شد.
فضل بن حسن طبرسى نیز مى نویسد: مسلمانان در باره محل دفن پیكر پیامبر به بحث و گفتگو پرداختند، در این هنگام على علیه السلام گفت: «خداوند هر مكانى را كه پیامبر را در آن قبض روح كرده است، همانجا را براى دفن او برگزیده است، من او را در حجره اش كه در آن درگذشته است، دفن مى كنم» مسلمانان این پیشنهاد را پذیرفتند. همه این اسناد و شواهد گواهى مى دهد كه در انتخاب محل دفن پیامبر، سخن از مسجد قرار گرفتن قبر او در میان نبوده و خود حضرت چیزى در این باره نفرموده است.
منبع : ماهنامه كوثر، شماره 4.
قار قار کلاغ ها که هیچ
دیگر به خواب های صادقانه ام نیز اعتماد نمیکنم !
نیامدنت درد دیروز و امروز که نیست ؛
حرف یک عمر انتظاراست…
بگداربرایت بگویم که چقدر ساده کرده ایاینعارن طولانی اسمم را:منتظر!
پلک چشمم هم دیگر نمی پرد
مهمان لحظه های نیامده …
به کدامین نشانه دل خوش دارم
و حلقه انتظار را به میخ کدام خانه بیاویزم
که تحمل بار سنگین هجران را داشته باشد؟
راستش را بگویم روی خانه دلم هیچ حساب باز مکن
او سالهاستکه دیگر زیر این بار غم نمیتواند محکم بایستد!
از عشق که بگذریم سخت شده است برایم نفس کشیدن
در هوایی که نفس های تو نیست…
گفتی که تورا عذاب خواهم کردت من در عجبم کجا عدابم خواهی کرد
آنجا که تویی عذاب نتوان بودن آنجا که تو نیستی کجاست ؟؟؟؟؟
اربعین حسینی بر همه محبان اهل بیت تسلیت باد.
خدايا! لذتم مدام باد.
شهیدی که قبرش همیشه بوی عطر می دهد
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن می شود. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام می رسد. کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26 آن سر می زنند
سلام دادیم؛ پیکر مطهر دو شهید را پیدا کردیم که نشانی از علمدار کربلا داشتند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که میگفت: «30 سال است از پسرم بیخبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش میانداخت، اسم احمد که میآمد، یاد آخرین حرفهایشان در آخرین اعزام میافتاد.
ـ مامان، من میروم و دیگر برنمیگردم.
ـ تو که همیشه همینو میگی اما برمیگردی!
ـ نه این دفعه مطمئنم برنمیگردم.
این مادر 30 سال انتظار کشید، نمیدانم چه حرفهایی را شبانه در گوش قاب عکس احمد زمزمه کرد که بالاخره احمد در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش مادر بازگشت.
پدر و مادر شهید احمد صداقتی
او بالاخره آمد، چه شهادتی و چه آمدنی! مانند حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد، در ایام میلاد رسول اکرم(ص) پیکرش تفحص شد و در ایام فاطمیه بر شانههای مردم نشست.
برای نحوه تفحص این شهید، به سراغ «حاج جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی رفتیم؛ او حرفهای جالب و خواندنی را از روزی که این شهید و شهید دیگری که ابوالفضل نام داشت پیدا شدند، برایمان روایت کرد.
قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت
* تفحص شهیدی به نام ابوالفضل
عملیات محرم در 3 مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل حمرین و مرحله سوم، مرحلهای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم 178 و 175 اجرا شد.
شاید این دو قله بلندترین قلههایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش میکردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی 10 روز انجام گرفت.
این ارتفاعات چندین بار هم دست به دست شد؛ تعداد زیادی از نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) و یگانهای دیگری از قمر بنی هاشم(ع) در این منطقه درگیری تن به تن داشتند لذا پیکرهای تعدادی از شهدای این عملیات در منطقه ماند. بعد از عملیات، گروه تفحص تلاش کرد تا پیکرهای مطهر این شهدا را به خانوادههایشان بازگرداند؛ اما با توجه به اینکه طی چند سال گذشته، تجهیزات مهندسی برای یافتن پیکر شهدا ضعیف بود، تعدادی از شهدا در ارتفاعات 178 مانده بودند.
تجهیزات الان نسبت به گذشته بهتر شده است؛ لذا به دستور سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین کار را با همراهی گروه چهار نفره روی ارتفاعات 178 آغاز کردیم.
ارتفاعات 178، نزدیکترین نقطه به کربلای معلی است؛ خودبه خود هر کسی روی این ارتفاعات قرار میگیرد، انگار حرم آقا امام حسین(ع) روبهروی اوست.
بین گروهمان قرار گذاشتیم تا هر موقع روی این محور کار میکنیم، در ابتدا به طرف کربلا بایستیم، دست روی سینه بگذاریم و به امام حسین(ع) سلام کنیم.
در یکی از عملیاتهای تفحص که در آستانه میلاد پیامبر اکرم(ص) بود، وقتی روی ارتفاعات قرار گرفتیم، به رسم معمول دست روی سینه گذاشتیم و گفتیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی ابوالفضل العباس(ع) اخی الحسین(ع)» کار را شروع کردیم.
بعد از طی کاوش در چند تا از سنگرها، به نقطهای رسیدیم؛ پاکت بیل مکانیکی (دهانه بیل مکانیکی که زمین فرود میرود) بالا آمد؛ قبل از اینکه شهیدی را ببینم، شاهد جاری شدن آب زلال از داخل پاکت بیل روی زمین بودیم. خیلی تعجب کردیم آنجا که چشمه آبی نبود، در آن سراشیبی هم نمیشد، آب نگهداری کرد؛ آب در حدی جریان داشت که تا رفتم، دوربین عکاسی بیاورم و از صحنه عکس بگیرم، این جریان آب ادامه داشت.
بیل مکانیکی را پایین آوردیم؛ دیدیم پاکت بیل مکانیکی به قمقمه آبی که روی کمر شهید بود، برخورد کرده و در این قمقمه باز شده بود؛ قمقمه مربوط به شهیدی بود که سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسیده بود. این قمقمه از سال 61 تا 91 که 30 سال و چند ماه میگذرد، سالم مانده بود؛ آبی زلال و پاک.
شهید را پایین گذاشتیم، وقتی مدارک او را بررسی کردیم، دیدیم نام آن شهید «ابوالفضل» است. این نشانی بود که ما را به یاد مشک حضرت ابوالفضل(ع) میانداخت.
پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از 30 سال
* شهیدی که با دستهای قطع شده و فرق شکافته تفحص شد
حرکت بعدی را شروع کردیم؛ به دومین، سومین و چهارمین پیکر شهید رسیدیم. در زمان تفحص چهارمین شهید، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده میشد.
شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان بود.
پیکر شهید احمد صداقتی
در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.
این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛ هم اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار کردند.
چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش رنگ ترين زنهاست را مىزند.
چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى آيند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمىگذارند.
چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و… راه مىرويد و صد قافله دل كثيف!! همره شما نيست.
چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد
چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
چه لذتى دارد وقتى مىبينى كه مىتوانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را
چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مىرويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
چندی پیش کتاب حماسه حسینی را مطالعه میکردم به نظر می آید شهید مطهری در تمام کتابهایشان اولین چیزی که مد نظر گرفته اند عقلانی و منطقی بودن مطالب است
بعلاوه دین اسلام نیز در تمام امور خود به این موضوع بسیار اهمیت داده است و حتی در آیة الکرسی میخوانیم که “لا اکراه فی دین “و این بدان معناست که اسلام دین عقل گرایی و منطق است.
مطلبی که در کتاب این فیلسوف بزرگوار دیدم یک مطلب ناب بود که به نظرم کمتر کسی برای تحلیل و نقد یک موضوع اینقدر علم و دقت دارد .آقای مطهری در این کتاب شریف که البته غربیان و شبکه های ماهواره ای بسیار با آن مخالفت کرده اند وقوع برخی از واقعه هایی را که حتی خودم نیز بسیار آنهارا از زبان مبلغین گرامی شنیده ام را بدون صحه عقلی و نقلی دانسته اند که در زیر به برخی از آنها بصورت تیتر وار اشاره میکنیم و انشاإالله با دلايل كوتاهي اآنها را تحليل خواهيم كرد
*روزي حضرت علي روي منبر بودند و امام حسين تشنه شدند و حضرت عباس برايشان آب آوردند و امام علي"ع” بياد واقعه عاشورا گريستند.
اصلا امام علي در آن زمان حق منبر رفتن نداشتن!!!!!
* روزي فردي براي امام حسين نامه اي آورد فرمودند شما برويد سه روز ديگر بيايد جوابتان را بگيريد وقتي آمد ديد امام برمركب هاي فاخر سوارند و جامه هاي حرير پوشيده اند ولي در كربلا چه شد؟
آيا عظمت و بزرگي امام حسين به مركب هاي فاخر و لباس هاي حرير است؟؟؟؟
* امام حسين به ليلا گفت برو و در فلان خيمه كه خلوت است براي برگشت علي اكبر دعا كن چرا كه دعاي مادر در حق فرزند برآورده ميشود>
امام اگر اينقدر به فرزندانشان وابستهبئدند و نميتوانستند از دنيا بخاطر خدا دست بكشند اصلا چرا به اين مبارزه تن دادند؟
تازه ليلا مادر علي اكبر اصلا در واقعه عاشورا حظور نداشتند!!!
*د و بعد ليلا اين كار را كرد و نذر كرد از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد!يعني حدود 300 كيلو متر را!!!!
*عروسي حضرت قاسمكه امام فرمودند من آرزو دارم عروسي دخترم را ببينم بايد يك عروسي سوري هم كه شده بگيريم!
در آن گرماگرم جنگ كه امام نماز 4 ركعتي خود را دو ركعت خواند"نماز خوف” و حتي براي اين دو ركعت هم دو نفر جان دادند آيا نعود باالله امام اينقدر شعورشان كم است كه نتوانند از آرزوي خود بگذرند؟
*در كتاب محرق القلوب كه نويسنده آن از واقعه عاشورا اطلاعات زيادي نداشته افرادي را نامبرده كه اصلا در عاشورا حظور نداشته اند مثل سنان ابن انس كه سرامام را قطع كرد و بريك نيزه هشت زرعي زد > تازه اصلا مگر ميشود يك نيزه و هشت زرع!!!
*براي يزيد يك لشكر 1600000 نفره كه تمام آنها اهل كوفه بودند ذكر شده !
كوفه و اين همه جمعيت!!!!
* گفته اند امام 300000 نفر را با شمشير كشتند
بمبي كه در هيروشيما انداختند 60000 نفر را كشتتازه اگر حساب كنيم امام در هرثانيه يك نفر را كشته باشند حدود 83 ساعت و 20 دقيقه وقت ميخواهد بعد ديدند با عقل جور در نمي آيد گفتند واقعه عاشورا 70 ساعت بوده!!!!!
* موضوع ديگري كه بسيار به آن بال و پر ميدهند روز اربعين است و ديدن جابر و تجديد عزاي اهل بيت است
اصلا اهل بيت در روز عاشورا به زيارت قبر امام نرفتندچرا كه اصلا راه مدينه به شام از كربلا نمي گذرد!!!!
اميدوارم همه ما مبلغين بيشترفكر كنيم كه چه مطالبي رو به خورد افكار مردم ميديم…اونم مطالب اسلام كه چقدر ناب و خص هستن حيفه دوستان حيفه بخاطر اينكه اشك مردم رو در بياريم ايمانشون رو ضعيف كنيم لطفا مطالعه اتون رو بالا ببريد!
دوستان سلام یه شبکه داریم از شبکه های ماهواره ای"البته ما که ماهواره نداریم چون مرجع تقلیدمون حرومش کرده"که به اسم مبارک آقاابا عبدالله نامگذاری شده جالب اونجاس که هم این شبکه و هم شبکه های ماهواره ای دیگه که اسم اسلامی دارن همگی همه ضد اسلام اند.
خیلی باید آدم زیرک و اهل مطالعه ای باشی که بتونی خوب و بد این شبکه رو تشخیص بدی!جنگ دیگه اینم یه جور استتار دشمنه پشت اسم ها و حرف های خوب چیزهای بد را به مغزمان ارسال میکنن!
ولی عجب بلدند بجنگند!
این شبکه زیر نظرصادق شیرازیه"آدم حتی دلش نمیخواد بگه این آدم سیده “این آدمی که نظام و مملکت خودشو دور زده .زیر پوشش این شبکه و شبکه های دیگه ای که تحت نظرشه هرغلطی خواسته کرده واز این گستاخانه تر اینکه مقام عظمای مرجع تقلیدی هم برای خودش انتخاب کرده!
این آدم فک کرده ملت شعور ندارن همه رو به قمه زنی برا آقا ابا عبدالله دعوت میکنه و این رو از کارهای مهم برا آقا امام حسین میدونه!!!
خودشم میره توی مراسم ولی یه خراش هم به بدنش نمیندازه میدونید چرا؟ آخه اون کسی هست که از همه بیشتر میدونه که اینکار ثواب که نداره هیچ گناه هم داره “البته اگه براش ثواب و گناه معنا و اهمییتی داشته باشه”
این اصلا چیز عجیبی نیست که اگه آدم با فکر و منطق و درایت و به قولی با "بصیرت “جلو نره مجبوره با افکار و آینده نگری بقیه زندگی کنه!
بیاین همه امون این حدیث آقا امیر المومنین رو آویزه گوشمون کنیم"المومن کیز” مومن زیرک است!
دوستان زیرکم منتظر پست های بعدی باشید !فقط یادتون نره؛ایمان,علم, فکر, ولایت فقیه؛ چیزایی هستن که نمیذارن راه رو گم کنیم.
یه فیلم از صحبت های یه آدم بیسواد تر از خود صادق شیرازی دارم که از مرجع تقلییییدش دفاع کرده انشاالله برای پست بعد تنظیمش میکنم!
دوستان عزیز میخوایم یه نتیجه گیری بکنیم!
مقدمه اول:ما همه مسلمونیم, یعنی پیرو دین حضرت محمد«ص» و اهل بیتایشون.
مقدمه دوم: وقتی کسی پیرو کسی میشه یعنی «انی سلم لمن سالمکم و حربن لمنحاربکم»درسته همینو توی زیارت عاشورا میخونیم دیگه!
مقدمه سوم :وقتی تو با کسی دشمنی مسلمااو نیز با تو دشمن است و دشمنی میکند!
مقدمه چهارم: همه امامان و پیامبر بزرگوار مون دشمنانی داشتن که باعقاید و افکار آنان مخالف بودند.
نتیجه :ماهم دشمنانی داریم که با افکار و عقاید ما مخالف هستن وباما دشمنی میکنن.میگید نه !پس اینا چیه؟
وقتی خبر شهادت پدرتان در محراب ,در شهر پیچید تمام آن مسلمانان بی خرد پرسیدند,مگر علی هم نماز میخواند؟
نه این دنیا هیچوقت باشما سر سازگاری برنداشت که نداشت !
انگار خیلی قبل تر از آنکه پدرتان در محراب باحالی عجیب و دلی شکسته خطاب به دنیا بگوید که ای دنیا دست از من بردار دنیا از او و تمام خاندانش دست کشیده بود !
ماجرا از آنجا شروع شد که قابیل پدرمان هابیل رابه قتل رسانید و آنگاه جنایت پشت جنایت…
پیامبر«ص» و یک جامعه جاهل ..و خاک روبه هاو…دندان شکسته…
فاطمه«س» و عمرخطاب…ودر نیم سوخته و… پهلوی شکسته…
علی «ع» ومعاویه …وفرق شکافته و ….دل شکسته….
و بعد…
شما,برادرتان, خواهرتان, فرزندانتان, یارانتان, و یک تاریخ پراز جنایت !
و حالا!همانطور که علی را به بی نمازی متهم کردند سالهاست برای شما هم پاپوش درست میکنند!
اسیدمیپاشند و به پای شما و یارانتان مینویسند…
در روز شهادت شما رقص و پایکوبی راه می اندازند…به بهانه آزادی!
چه و چه و چه…
یادتان است که پدرتان به کمیل فرمود :«ای کمیل بدان که در این سینه دانش فراوانی است ای کاش که برای این گنجینه فراگیرندگانی می یافتم!»
فریاد های «هل من ناصرینصرنی» خودتان را بیاد می آورید!
نه هیچکس برای یادگیری علم علی پیدا میشود و نه برای یاری شما!
مگر انتظار جمعه های پردرد بپایان برسد …
تنها برایت بنویسم که …
گرکوفه به کوفه محنت و درد کشم هفتادو دوآه ناله پروردکشم
تاخون حسین در رگم می جوشد نامردم اگر منت نامرد کشم
عجایب خلقت پروردگار!!!
پیشنهاد میکنم حتما به ادامه مطلب مراجعه کنید…
هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است..مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد.تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.
وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چها تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و چها تا بخش مجزا داره.تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه…
حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی.
امروزه تحقیقات نشون داده که انگور برای حیات قلب بسیار مفیده.
گردو شبیه مغز انسان میمونه .نیم کره راست و نیم کره چپ.قسمت بالای مغز و پایین مغز.حتی چین خوردگی های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد.در حال حاضر میدانیم که گردو ۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان به مغز را گسترش میدهد.
تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین ..درسته ..شبیه کلیه انسان هستش ..تحقیقات
نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد کلیه نقش بسزایی داره.
ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد.استخوانها تشکیل شده از ۲۳ ٪ سدیم و کرقس هم ۲۳ ٪ سدیم داره.چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود رو جبران کنه.
آوکادو و گلابی و بادمجان برای سلامت سرویکس و رحم درخانمها بسیار موثر میباشد.امروزه تحقیقات نشان میدهد که اگر خانمها در هفته یک عدد آوکادو مصرف نمایند هورمونهای آنها متعادل میشود و از بروز سرطان رحم جلوگیری میکند.جالبه که بدونید ۹ ماه از شکوفه کردن آوکادو تا رسیدن میوه آن طول میکشه..
انجیر پر از دونه هستش که وقتی که رشد میکنه بصورت دوتایی رو درخت آویزونه(تا حالا دقت نکردم) . انجیر باعث افزایش تعداد و حرکت اسپرم مرد و همچنین جلوگیری از عقیم شدن میشود.
زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند.
کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه
و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است.
پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد.امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را داراست.و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگردد.